مقالات

فیش محرم1395(بانوان)/بصیرت انقلابی

 ۱۳۹۵/۰۷/۰۴

بسم الله الرحمن الرحیم

مجالس بانوان عاشورایی

ایجاد انگیزه[1]

میثم تمّار از یاران نیرومند امام علی (ع)، و از افراد برجسته و فرزانه و قویدل صدر اسلام است. ده روز قبل از ورود امام حسین (ع) به کربلا، ابن زیاد دستور داد میثم را به دار آویختند و شهید کردند.

او همسر دلاوری داشت که در راه اسلام، بسیار ثابت قدم و استوار بود، از دلاوریهای او اینکه: به دستور ابن زیاد، جنازههای حضرت مسلم (ع) و هانی و حنظلةبن مره را بدون غسل و کفن در میدان کناسه کوفه انداخته بودند، و کسی جرأت نداشت آنها را بردارد و به خاک بسپارد، همسر دلاور میثم تمّار، تصمیم گرفت آنها را به خاک بسپارد، هنگامی که آخرهای شب شد و چشمها به خواب رفت، این بانو با نهایت مخفیکاری، جنازهها را به خانه خود منتقل نمود و نصفشب آنها را دور از چشم دژخیمان ابن زیاد، کنار مسجد اعظم کوفه برد، و آنها را که در خون پاک خود غلطیده بودند، به خاک سپرد، و هیچکس از این جریان جز همسر هانی بن عروه که همسایهاش بود، مطّلع نشد.

هزاران آفرین بر این شیر زن قهرمان که به راستی صلاحیت آن را داشت تا همسر میثم باشد، آری از فردی مانند میثم، انتظار آن هست که همسری این چنین داشته باشد.[2]

در دوران هشت سال دفاع مقدس و در دفاع از حریم حرم زینب کبرا (س)، نیز چنین بانوانی سراغ داشته و داریم. همچنان که مقام معظم رهبری (مدظله‌العالی) فرمودند: «ما در جنگ و انقلاب مشاهده کردیم که نقش خانم‌ها اگر از مردها بیشتر نبود، کمتر هم نبود. اگر زنان حماسه جنگ را نمی‌سرودند و جنگ را در میان خانه‌ها یک ارزش تلقی نمی‌کردند، مردها اراده و انگیزه رفتن به میدان جنگ را پیدا نمی‌کردند. ده‌ها عامل دست به دست هم می‌دهد تا خیل عظیم بسیجی را به سمت جبهه روانه کند. یکی از مهم‌ترین این عامل‌ها، روحیه همسران و زنان است.»[3]

متن و محتوا

زنان همواره نیمی از پیکره پویای تاریخ بودهاند که نقشهایی تأثیرگذار، گاه بارز و گاه نهفته در عرصه‌های مختلف حیات سیاسی، اجتماعی، دینی، فرهنگی و اقتصادی جوامع خود بر عهده داشته‌اند. در لابه‌لای صفحات تاریخ می‌توان زنانی را یافت که هرچند در روزگاری می‌زیسته‌اند که زن را از ورود به متن اجتماع کنار می‌زدند، اما نقش برجسته خود را به خوبی ایفا نموده‌اند تا اثبات کنند که می‌توانند در عین زن بودن، حضوری شایسته و انسانی در اجتماع داشته باشند. یکی از مهم‌ترین نقش‌هایی کلیدی زنان که می‌تواند مردان جامعه را نیز به حرکت وادارد، «بصیرت آفرینی زنان» می‌باشد. چنین نقش‌آفرینی از زمان‌های گذشته نیز وجود داشته است که برخی از آن‌ها را مرور می‌کنیم:

الف) زنان بصیر در عصر پیامبر اسلام (ص)

1. حضرت خدیجه (س)

حضرت خدیجه (س) که اولین زن ایمان آورنده به رسول گرامی خداست، در دفاع از حقیقت دین، آن‌هم در سخت‌ترین شرایط صدر اسلام، سربلندی و پیروزی از امتحان الهی و آزمون هستی بیرون آمد. بصیرت این بانوی بزرگوار سبب شد، توفیق همسری رسول خدا (ص) نصیبشان شود تا همچون یاوری صادق در کنار حضرت قرار گیرند. حضرت خدیجه (س) بر اساس بصیرت، تمام وجود خود را وقف اسلام کردند و موقعیت و جایگاه خود را در راه پیشرفت اسلام هزینه نمودند.

2. حضرت زهرا (س)

حضرت زهرا (س) یکی از زنان بصیر صدر اسلام است که در عرصه‌های گوناگونی روشنگری کرده است. بصیرت و بصیرت آفرینی حضرت زهرا در مقاطع زیر هویدا می‌باشد:

ـ برپایی عزاداری برای رسول خدا (ص) در شرایطی که عده‌ای به دنبال حذف رسول خدا و قداست (ماجرای دوات و وصیت) آن حضرت بودند.

ـ ماجرای فدک و برخورد با مخالفان

ـ ماجرای دفاع از امیرالمؤمنین (ع) در خانه و بیعت گرفتن از حضرت امیر (ع)

ـ ایراد خطبه در مسجد کوفه

ـ اجازه ندادن به مخالفان برای ملاقات حضرت

ـ وصیت‌نامه حضرت زهرا (س)

3.سایر زنان

در آغاز دعوت علنی پیامبر (ص)، زنان نیز همپای مردان به این دعوت الهی لبیک گفته و اسلام را پذیرفتند. از اسلام آوردن اولین یار و همراه پیامبر، حضرت خدیجه کبرا (س) گرفته تا اسلام آوردن زنان خانواده‌های پرنفوذ و مشرکی که پیامبر (ص) را به پیامبری نمی‌پذیرفتند. زنانی مانند دختر ولید بن مغیره؛ همسر صفوان بن امیه و ام‌حکیم؛ همسر عکرمه بن ابی جهل[4]؛ و سایر زنان مانند فاطمه خواهر عمر، اسماء دختر ابوبکر، سمیه مادر عمار، اسماء دختر سلامه تمیمی، اسماء بنت عمیس، اسماء دختر مجلل، فکیهه دختر یسار، رمله دختر ابوعوف و امینه دختر خلف بن اسعد.[5] اولین شهید زن در اسلام، سمیه مادر عمار یاسر است.

«نسیبه بنت کعب» از جمله زنانی بود که در بیعت عقبة ثانیه با پیامبر (ص) بیعت نموده بود. او در بحران‌های مختلفی که برای حکومت اسلامی پیش آمد، حمایت حقیقی خویش را از پیامبر (ص) به اثبات رساند. در جنگ احد مسئولیت آب‌رسانی به مجاهدین را به عهده داشت. در این جنگ وقتی دشمن از گذرگاهی که عده‌ای به طمع جمع‌آوری غنائم از آن غافل شده بودند هجوم آورد، مردان سست‌پیمان، فرار را بر جهاد ترجیح دادند و تنها حدود ده نفر باقی ماندند تا از پیامبر (ص) دفاع کنند. یکی از این ده نفر نسیبه بنت کعب بود او مشک را به زمین انداخته. با سلاحی که فراریان ترسو بر زمین نهاده بودند به دفاع از جان پیامبر می‌پردازد در این دفاع قهرمانانه جراحات بسیاری توسط دشمن به او وارد می‌آید که تا آخر عمر خدا را بر آن نشانه‌های افتخار، حک شده بر بدنش شکر می‌گفت.

از خود نسیبه نقل شده، آنگاه که جان پیامبر (ص) را در معرض خطر دیدم، با شمشیر از حملات دشمن جلوگیری می‌کردم و گاهی هم تیراندازی می‌نمودم، ناگاه متوجه حملة یکی از مشرکین به پیامبر (ص) شدم، همراه با مصعب او را از حرکت به سوی رسول خدا (ص) باز داشتیم، ولی او ضربتی بر من زد که تا یک سال اثر آن بر شانه‌ام باقی ماند. پیامبر (ص) که متوجه زخم شدید شانة من شده، یکی از پسرانم را صدا زد و فرمود: زخم مادرت را ببند. وقتی پسرم زخم مرا بست، دوباره برخاستم و به دفاع از پیامبر مشغول شدم. در همین هنگام متوجه زخمی شدن یکی از پسرانم شدم، با پارچه‌هایی که برای بستن زخم مجروحین آورده بودم زخم او را بستم و به او گفتم: برخیز و از پیامبر (ص) دفاع کن.[6]

در برخی از روایات آمده است از جمله کسانی که به شرافت همراهی حضرت مهدی (عج) نایل می‌آید و اخلاص خویش را دوباره در تاریخ اثبات می‌کند «نسیبه» است که در رجعت به دنیا در زمرة یاران حضرت قرار خواهد گرفت و به مداوای مجروحین می‌پردازد.[7]

ب) زنان بصیر در عصر عاشورا

یکی از سؤال‌هایی که درباره حادثه کربلا فراوان پرسیده می‌شود این است: چرا امام حسین (ع) زنان و کودکان را با خود همراه کرد؟

شاید دلیلش این است که امام حسین (ع) می‌دانست این زن و بچه هرکدام در آینده با بصیرت آفرینی خود انقلابی تازه به پا می‌کنند و همین‌طور هم شد.

بانوان اهل‌بیت (ع) به رهبری زینب کبرا (س) نگذاشتند جنایت‌های بنی‌امیه پنهان بماند و حاملان صدیق رسالت عاشورا، نهضت کربلا را زنده نگه داشتند. در یک جمله می‌توان گفت امام حسین (ع)، اهل‌بیت خود را برای انجام رسالتی بزرگ و ایفای نقشی بسیار مهم در ساختن تاریخی بزرگ، همراه برد و آن بصیرت آفرینی بود.

سرّ نی در نینوا می‌ماند، اگر زینب نبود                        کربلا در کربلا می‌ماند اگر زینب نبود

آنچه حماسه بزرگ عاشورا را پس از گذشت سال‌ها و قرن‌ها همچنان زنده نگه‌داشته است، در کنار فداکاری و از خود گذشتگی مردان حاضر در آن روز، بصیرت بینظیر زنانی است که نه تنها همسران و فرزندان خود را به حمایت از امام حسین (ع) و جنگیدن در راه خدا ترغیب کردند، بلکه پس از شهادت آن‌ها، با صبوری و استقامت فوق‌العاده خود رنج اسارت را به جان خریدند و به ذلت و خواری و تسلیم تن ندادند.

زنانی که در کربلا همراه کاروان امام حسین (ع) بودند برخی از فرزندان و خانواده حضرت علی (ع) بودند و برخی از دوستداران و پیروان آن حضرت.

1.حضرت رباب

 همسر امام حسین (ع) دختر «امرء القیس بن عدی بن اوس» بود. رباب شاعره، فاضله و محدّثه بوده است. در کربلا حاضر بوده و شهادت امام حسین (ع) همسر و فرزند شیرخواره‌اش علی‌اصغر را شاهد بوده، رنج و مشقات پس از کربلا و ستم اسارت را متحمل گردیده است. در بازگشت به همراه کربلاییان به مدینه آمده و ساکن می‌شود. در برخی روایات آمده است که در بازگشت اسرا به مدینه، رباب دستور داد سقف خانه‌اش را بردارند و خود و دخترش سکینه در خانۀ بی‌سقف به سر می‌بردند. چون به او گفته می‌شد که از زیر آفتاب سوزان برخیز، با گریه و شیون فریاد می‌زد که من با همین چشمان خود حسین (ع) را دیدم که گرمی آفتاب بدن او را می‌گداخت. رباب با این حرکت، به تحریک احساسات و عواطف مردم پرداخت تا زمینه را برای قیام‌های دیگر مردمی فراهم سازد. او تا آخر عمر با داشتن خواستگاران زیاد از ثروتمندان، همسری و در پاسخ به خواستگاران می‌گفت: «بعد از خویشاوندی و وصلت با پیامبر (ص)، وصلت دیگری نمی‌خواهم.»[8]

2.حضرت زینب و ام‌کلثوم (س)

بر اساس مستندات تاریخی دختران امیرالمؤمنین (ع)، همچنین فاطمه دختر امام حسین (ع) رفتارهای بصیرت آفرین و افشاگرایانه‌ای داشته‌اند. این بانوان، همراه کودکان خردسال، کاروان اسرای اهل‌بیت (ع) را تشکیل می‌دادند که پس از شهادت امام و حمله سپاه کوفه به خیمه‌ها، ابتدا در صحرا متفرق شدند، سپس به صورت گروهی و اسیر به کوفه و از آنجا به شام فرستاده شدند.

علاوه بر اقداماتی که زنان در عرصه عمل انجام دادند، خطابه‌ها و سخنرانی‌های بانوان هاشمی را می‌توان یکی مهم‌ترین عوامل برای بصیرت بخشی به مردم و براندازی حکومت یزید دانست؛ چراکه اگر نبود این افشاگری‌ها، جامعه خفته آن روز متحول نمی‌گردید و ندای حق‌طلبی و ستیز علیه ستم، بلند نمی‌شد.

زینب کبرا (س) که خود شاگرد مکتب فاطمه زهرا (س) است و در مکتب بصیرت آفرین مادرش به درس نشسته؛ الگوی بصیرت آفرین برای بسیاری از زنان و مردان در طول تاریخ بوده است.

مقام معظم رهبری (مدظله‌العالی) درباره حضرت زینب می‌فرماید: «قوّت شخصیت را ببینید! چقدر این شخصیت قوى است. دو روز قبل در یک بیابان، برادر او را، امام او را، رهبر او را با این همه عزیزان و جوانان و فرزندان و این‌ها از بین برده‌اند، این جمع چند ده نفره زنان و کودکان را اسیر کرده‌اند، آورده‌اند در مقابل چشم مردم، روى شتر اسارت، مردم آمده‌اند دارند تماشا می‌کنند، بعضى هلهله می‌کنند، بعضى هم گریه می‌کنند؛ در چنین شرایط بحرانى، ناگهان این خورشید عظمت طلوع می‌کند؛ همان لحنى را به کار می‌برد که پدرش امیرالمؤمنین بر روى منبر خلافت در مقابل امت خود به کار می‌برد؛ همان جور حرف می‌زند؛ با همان جور کلمات، با همان فصاحت و بلاغت، با همان بلندى مضمون و معنا: «یَا أَهْلَ الْکُوفَةِ یَا أَهْلَ الْمَکْرِ وَ الْغَدْرِ وَ الْخُیَلَاءِ»؛ اى خدعه‌گرها، اى کسانى که تظاهر کردید! شاید خودتان باور هم کردید که دنباله‌رو اسلام و اهل‌بیت هستید؛ اما در امتحان این‌جور کم آوردید، در فتنه این‌جور کورى نشان دادید. «هَلْ فِیکُمْ إِلَّا الصَّلَفُ وَ الْعُجْبُ وَ الشَّنَفُ وَ الْکَذِبُ وَ مَلَقُ الْإِمَاءِ وَ غَمْزُ الْأَعْدَاء؛ شما رفتارتان، زبانتان با دلتان یکسان نبود. به خودتان مغرور شدید، خیال کردید ایمان دارید، خیال کردید همچنان انقلابى هستید، خیال کردید همچنان پیرو امیرالمؤمنین هستید؛ در حالى که واقع قضیه این نبود. نتوانستید از عهده مقابله‌ با فتنه بر بیایید، نتوانستید خودتان را نجات دهید.»

مقام معظم رهبری در ادامه به بخشی از سخنان حضرت زینب (س) که به بی‌بصیرتی یزیدیان اشاره کرده، استناد می‌کند تا بصیرت خود حضرت زینب (س) را بیشتر تبیین کند: «این بیان قوى، با این کلمات رسا، آن‌هم در آن شرایط دشوار، این‌گونه صحبت می‌کرد. این‌جور نبود که یک عده مستمع جلوى حضرت زینب نشسته باشند، گوش فرا داده باشند، او هم مثل یک خطیبى براى این‌ها خطبه بخواند؛ نه، یک عده دشمن، نیزه‌داران دشمن دور و برشان را گرفته‌اند؛ ... حالا هم نگاه می‌کنند، دختر امیرالمؤمنین را مى‌بینند، گریه می‌کنند. حضرت زینب کبرا‌ با این عده ناهمگون و غیرقابل اعتماد مواجه است، اما این‌جور محکم حرف می‌زند. او زن تاریخ است؛ این زن، دیگر ضعیفه نیست. نمی‌شود زن را ضعیفه دانست. این جوهر زنانه مؤمن، این‌جور خودش را در شرایط دشوار نشان می‌دهد. این زن است که الگوست؛ الگو براى همه مردان بزرگ عالم و زنان بزرگ عالم. انقلاب نبوى و انقلاب علوى را آسیب‌شناسى می‌کند؛ می‌گوید شماها نتوانستید در فتنه، حق را تشخیص بدهید؛ نتوانستید به وظیفه‌تان عمل کنید؛ نتیجه این شد که جگرگوشه پیغمبر سرش بر روى نیزه رفت. عظمت زینب را اینجا می‌شود فهمید[9]

3.اُمّ عَمْرو بن جناده

نامش، «بحریه»، دختر مسعود خزرجى و همسر جناده بن کعب انصارى است. جناده از شیعیان مخلص على (ع) بود که از مکه با خانواده خود همراه حسین (ع) گردید و هرگز از آن حضرت جدا نشد.

پس از شهادت جناده، همسر او، فرزندش، «عمرو» را روانه میدان کرد. امام حسین (ع) مانع شد، ولی عمرو گفت: «مادرم مرا امر به قتال کردسرانجام به میدان رفت و در رکاب حسین (ع) به شهادت رسید. کوفیان سر او را به طرف مادر انداختند. مادر سر جوان خود را برداشت و به سینه چسبانید و پس از گفت‌وگویی با آن، سر را به سوى دشمن پرتاب کرد و عمود خیمه را برداشت و به دشمن حمله کرد؛ اما اباعبدالله (ص)، او را برگرداند و در حقّش دعا کرد.[10]

ج) زنان بصیر در عصر ما

زنان در طول هشت سال دفاع مقدس به صورت‌های مستقیم و غیر مستقیم در جبهه و جنگ حضور داشتند و به طرق مختلف برای حفظ دین و دفاع از این مرزوبوم ایثار و فداکاری کردند.

حضور پرشور در انقلاب‌ اسلامی‌ از افتخارات‌ بزرگ‌ زنان‌ مسلمان‌ ایران‌ است‌. آنان‌ در همان‌ روزهای‌ نخستین‌ انقلاب‌ وارد میدان‌ مبارزه‌ شدند و با جهاد خود قدم‌به‌قدم، انقلاب‌ اسلامی‌ را یاری‌ کردند.

سخنرانی پرشور مادر بزرگوار شهیدان «مهدی و مجید زین‌الدین»، در تشییع پیکرشان، چنان شوری در همگان ایجاد کرد که هزاران هزار جوان برومند با تهییج مادرانشان، داوطلبانه به جبهه اعزام شدند.

و یا سخنرانی «فهیمه بابائیان پور»، همسر شهید «غلامرضا صادق زاده» پس از آنکه بر جسد پاره‌پاره همسرش حضور یافت، به جای آنکه فغان و زاری پیشه کند و سیاه بپوشد، لباس سپید عروسی‌اش را بر تن کرد و گل روز عروسی‌اش را در دست گرفت و پیشاپیش همگان در تشییع پیکر همسرش فریاد برآورد: «ای همسر شهیدم! شهادتت مبارک!» و در هنگام تدفین او، در میان انبوه جمعیت، با صدای رسا گفت: «الهی! رضاً برضائک، تسلیماً لأمرک»؛ و در مراسم ختم او تأکید کرد که «این ختم نیست که آغاز است، آغاز راهی که همسرم آن را پیمود.»

از آن پس یک سال لباس سپید پوشید؛ چراکه خود را عزادار نمی‌دانست، همان‌گونه که در تدفین او گفته بود: «اگر غلامرضا به مرگ طبیعی مرده بود، سیاه می‌پوشیدم؛ چراکه عزیزی از دست رفته بود؛ اما اکنون لباس سپید عروسی‌ام را بر تن کرده‌ام؛ چراکه می‌دانم او هست، ناظر است، شاهد است، من حتی از او خداحافظی هم نمی‌کنم...». کلامش چنان شورانگیز بود که بانویی از این خانم 19 ساله خواسته بود تا اگر پسرش شهید شد، او در مراسم ختمش سخنرانی کند.[11]

گریز و روضه

بصیرت آفرینی‌های حضرت زینب (س) در چند جا دستگاه خلافت یزیدیان را متزلزل ساخته است. یکی از آنجاها در مجلس یزید می‌باشد. در این مجلس بی‌بی چنان مضطر شد که فریادش بلند گشت. می‌دانی چرا مضطر شد؟ این بانوی مجلل‌های است که تا کربلا چشم هیچ نامحرمی حتی سایه او را ندیده بود، این زینب (س) همانی است که یحیی مازنی درباره او می‌گوید: بیست سال با علی (ع) همسایه بودم، یک بارم هم نشد، قد و قامت دختر علی را ببینم، اما همین خانم در مجلس یزید بین نامحرمان گیر افتاده است. «یا صاحب‌الزمان!» این زن و بچه رو به سلسله و غل و زنجیر بسته بودند، همه نامحرمان چشمان خود را خیره کرده بودند. یا الله! پیشنهاد کنیزی یکی از دختران امام حسین (ع) مطرح شد!

صحبت که از خریدوفروش کنیز شد                          افتاد باز ولوله در مجلس یزید

خون خورد زینب و جگرش پاره‌پاره شد                      از دست إبن آکله در مجلس یزید

اینجا بود که زینب (س) مضطر گشت و با همان حال اضطرار، چنان خطبه‌ای خواند که یزید و یزیدیان را رسوا ساخت.

اما یزید هم کوتاه نیامد، دستور داد، سر بریده ابی‌عبدالله را از روی نیزه پایین آوردند و در تشت طلا قرار دادند.

آخ بمیرم! این تشت طلا را زیر پای نحسش گذاشت، میز قمارش را روی تشت طلا قرار داد، اما امان از لحظه‌ای که یزید چوب دستی‌اش را بالا برد و آن‌قدر با چوب خیزران بر لب و دندان حسین زد!

چنان ناله و شیون این زن و بچه بالا گرفت که زنان یزید و دختران معاویه هم با آنان همراه شدند و به گریه و زاری افتادند.

طشت طلا و چوب و لب و آیه و شراب                    خاکستر و غبار ره و خون و آفتاب

در حیرتم که از چه نرفتی زمین فرو                      ای وای من، چگونه نشد آسمان خراب

در پای طشت، دختر زهرا نریز اشک                     هرگز کسی نریخته در بزم می، گلاب

لب‌ها، ترک‌ترک ز عطش، روی هر لبی                     انگار نقطه نقطه نوشته است، آب‌آب

آوای وحی و حنجر خشک و لب کبود                       دیگر به او کنند، چرا خارجی خطاب؟

با آن گلوی غرقه به خون، طشت گریه کرد               بر آن لب و دهن، جگر چوب شد کباب[12]

 



[1]. روش داستان و ابهام.

[2] . هزار و یک داستان، محمد محمدی ری شهری، داستان شماره 3.

[3]. حدیث ولایت، ج 3، ص 54.

[4]. الخلاف، شیخ طوسی، ج 4، ص 329.

[5]. عبدالملک بن هشام، سیره رسول‌الله مشهور به سیرة النبی، ج 1، ص 231.

[6]. الطبقات الکبری، ج 8، ص 415.

[7]. اعلام النساء المومنات، ص 625.

[8]. جنبش‌های شیعی در تاریخ اسلام، ص 522.

[9]. بیانات مقام معظم رهبری (مدظله‌العالی) در دیدار پرستاران نمونه کشور 1/2/1389.

[10]. بحارالانوار، ج 45، ص 28.

[11]. نامه‌های فهیمه، ص 116.

[12]. غلامرضا سازگار.