سرویس عناوین خبر

گریز و روضه شب پنجم محرم الحرام

گریز و روضه شب پنجم محرم الحرام
(یکشنبه ۲۶ مهر ۱۳۹۴) ۱۲:۰۵

یکی از برجستگی های منابر حسینی گریز روضه و روضه خوانی موفق است که جدای از صفای نفس و اخلاص به محتوای غنی نیز نیاز دارد.

روضه غلام امام حسین بنام جون و جناب عبدالله بن حسن علیهما السلام
به نقل از منابع معتبر ابی عبد الله بر بالین هفت نفر از شهدا حاضر شدند:
از نکات عجیب بودن نام دو غلام امام حسین در بین این هفت نفر است، و عجیب تر اینکه ابی عبد الله السلام در لحظه شهادت صورت بر صورت غلامش ( واضح )مى‏گذارد یعنى همان ابراز محبتى را که درباره فرزند شجاع و دلبندش على اکبر علیه السلام مى‏کند، درباره غلامش نیز روا داشته.
1- مسلم ابن عوسجه (لهوف)
2- حر (لهوف) 
3- واضح ترکی غلام امام حسین(علیه السلام)(نفس المهموم)
4- جون غلام ابوذر (نفس المهموم)
5-علی ابن الحسین(علیه السلام)( (لهوف) 
6- قاسم ابن الحسن(علیه السلام)(لهوف)
7- ابا الفضل العباس(علیه السلام)( (بحار)
 
 
 
یکی ماه رخسار با فرجام
تنفر نمودی زروی سیاه
غلام سیه چهره تنگ دل
برآشفت برآن بت سنگ دل
که ای ماه روی عطارد جبین
به چشم حقارت به رویم مبین
خدا گر تو را چهره چون بدر داد
مرا چهره چون لیله القدر داد
اگر نقطه ای از سیاهی من
به روی تو افتد به وجه حسن
ازآن خال لطف تو بی حد می شود
خریدار حسنت یکی صد شود
اگر از سپیدیت بر عکس کار
شود نقطه ای بر رویم آشکار
خلایق همه پیس خوانند و شوم
گریزند از من از این مرز وبوم
سیاهی سپیدی همه زان اوست
که هر رنگ او می پسندت برایم نکوست
مرا زین سیاهی بود افتخار
که باشد به همرنگ خال نگار
از آن می پسندم به رنگ سیاه
که در کربلا چون که زد خیمه شاه
شه عشق چون بی یاور و یار شد
غلامی مهی را خریدار شد
مرا هست از درگهت این امید
که در نزد زهرا شوم رو سفید
سرو جانم ای شه فدای تو باد
سر من همه خاک پای تو باد
مگر خون من از تو رنگین تر است
مگر جان من  از تو شیرین تر است
 
«جون» غلام سیاهى که امیرمؤمنان على علیه السلام او را خریدارى کرد و به ابوذر غفارى بخشیده بود. او در ربذه- تبعیدگاه ابوذر- همراه ابوذر بود و پس از شهادت ابوذر در سال 32 هجرى به مدینه بازگشت و در خدمت امیرمؤمنان على علیه السلام و سپس امام حسن مجتبى علیه السلام و پس از آن در خدمت امام حسین علیه السلام بود. او به همراه امام از مدینه به مکه‏ امام علیه السلام در روز عاشورا به وى فرمود:
«أَنْتَ فِی إذْنٍ مِنّی، فَإِنَّما تَبِعْتَنا طَلَباً لِلْعافِیَةِ فَلا تَبْتُلْ بِطَریقِنا؛
تو از جانب ما آزادى! تو در جستجوى عافیت با ما همراه بودى، پس خویش را در راه ما گرفتار مکن».
«جون» خود را به پاهاى حضرت انداخت و ملتمسانه عرض کرد:
«یَابْنَ رَسُولِ اللَّه! أَنَا فِی الرَّخاءِ أَلْحَسُ قِصاعَکُمْ وَفِی الشِّدَّةِ أخْذُلُکُمْ؟؛
پسر پیامبر! در خوشى‏ها کاسه لیس خانه شما بودم حال در گرفتارى رهایتان کنم؟».
 
آنگاه افزود:
«وَاللَّهِ إِنَّ ریحِی لَمُنْتِنٌ وَإنَّ حَسَبی لَلَئیمٌ وَإنَّ لَوْنِی لَأَسْوَدٌ فَتَنَفَّسْ عَلَیَّ بِالْجَنَّةِ لَیَطیبَ ریحِی وَیَشْرُفَ حَسَبِی وَیَبْیَضَّ لَوْنی لا وَاللَّهِ لا أُفارِقُکُمْ حَتّى‏ یَخْتَلِطَ هَذَا الدَّمُّ الْأَسْوَدُ مَعَ دِمائِکُمْ‏؛
بخدا سوگند مى‏دانم بویم ناخوشایند، حَسَبم ناچیز و چهره‏ام سیاه است پس بهشت را بر من ارزانى دار تا بویم خوش و حَسَبم شریف و سیمایم سفید گردد. به خدا سوگند از شما جدا نخواهم شد تا این خون من با خون شما بیامیزد».  پس از این گفتار، امام به وى اجازه داد. او شادمان به سوى میدان شتافت سپس جنگید تا به فیض شهادت نایل آمد. امام بر بالین وى حاضر شد و این‏گونه در حقش دعا کرد:
«أَللَّهُمَ‏ بَیِّضْ‏ وَجْهَهُ‏، وطَیِّبْ ریحَهُ، وَاحْشُرْهُ مَعَ الْأَبْرارِ، وَعَرِّفْ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ؛
خدایا چهره او را سفید گردان، و بوى او را خوش گردان، و او را با ابرار محشور کن و بین او و محمد و آل محمد (در بهشت) آشنایى برقرار ساز».
از امام سجّاد علیه السلام نقل شده است: آنگاه که جمعى براى دفن شهیدان کربلا حاضر شدند، پیکر جون را در حالى یافتند که با گذشت چند روز بوى بسیار خوشى از آن به مشام مى‏رسید.(1)
یه غلام هم داشت ابی عبد الله به نام واضح که حافظ قرآن بود به میدان رفت  پس از آنکه به زمین افتاد امام علیه السلام بر بالینش حاضر شد و چون مشاهده کرد غلام نسبت به آن حضرت اظهار علاقه مى‏کند، امام گریان شد و در کنارش نشست و صورت بر جبینش نهاد. غلام که ازاین همه محبت به وجد آمده بود، شادمان شد و فریاد زد:
«مَنْ مِثْلی وَابْنُ رَسُولِ اللَّهِ واضِعٌ خَدَّهُ عَلى‏ خَدِّی‏؛
کیست همانند من که پسر پیامبر صورتش را بر صورتم قرار داده است» این را گفت و به درجه رفیع شهادت نایل آمد.
 
یکسان رخ غلام و پسر بوسه داد و گفت
در دین ما سیه نکند فرق با سپید
 
«در اینجا امام علیه السلام در لحظه شهادت صورت بر صورت غلامش مى‏گذارد یعنى همان ابراز محبتى را که درباره فرزند شجاع ودلبندش على اکبر علیه السلام مى‏کند، درباره غلامش نیز روا داشت. یعنى اینها همه مجاهدان وشهیدان راه خدا هستند و همه آنها عزیز و گرامى‏اند، و همه در یک مسیر و براى یک هدف جهاد کردند و شربت شهادت نوشیدند.» (2)
 
مباد ، لحظه ای از یادتان جدا باشم
خدا کند همه ی عمر با شما باشم
                           مرا رها مکن از آستانه ات آقا                             
رضامشو که ز درگاهِ تو جدا باشم
                    اگر که فیض دعای تو شاملم گردد                     
زدام غفلت و بند گنه رها باشم
                       به انتظار فرج دست بر دعا شده ام                        
خدا نکرده مگر تحبس الدعا باشم
اگر نصیب کنی طول عمر با عزت
 همیشه و همه جا خادم شما باشم
به یاد غربت ارباب دل پریشانم
خوشم که با تو گرفتار روضه ها باشم
                      دلم قرار ندارد بیا و کاری کن                         
که عاقبت سفری با تو کربلا باشم
 
یا بن الحسن آقا جان همه افتخار من اینه غلام درخونه ی شما اهلبیت باشم. همه ی آرزوم اینه اگه نتونستم شما را ببینم لا اقل لحظه جون دادن بیای بالای سرم آقا .لیاقتی به من بدید که مثل اون غلام سیاه ابی عبد الله بیایْد سرم را به دامن بگیرید. یاصاحب الزمان به حق ابا الفضل نذار آرزو به دل بمیرم.
نقل می کنند ابی عبد الله (علیه السلام) بالای سر هفت نفر از اصحابشون اومدن،یکی جون بود. یکی واضح،یکی مسلم ابن عو سجه، یکی حر، یکی علی اکبر و یکی قاسم ،
آخرین شهیدی که ابی عبد الله بالینش آمد و سرش را به دامن گرفت قمر بنی هاشم بود.  بنا به نقلی امام  کنار بدن عباس نشست
«اخَذَ الحُسَین رَاسَه وَ وَضَعَهُ  فی حِجرِه»
آن فرق شکافته را بر داشت روی دامن گذاشت وخون از دو چشم عباس پاک کرد .نَفَسی مانده بود برای قمر بنی هاشم که آن را هم خرج گریه کرد.امام حسین فرمود
«ما یُبکیکَ یا اَبا الفَضل؟»
چرا گریه می کنی؟عرض کرد: برادرم نور چشمم! چرا گریه نکنم ؟در حالی که تو آمدی الان سر مرا از روی خاک برداشتی
«فَبَعْدَ ساعَةٍ مَن یَرفَعُ رَأسَکَ»؛
اما ساعتی دیگر که خودت شهید می شوی ، چه  کسی سر تو را از روی خاک بر می دارد و چه کسی خاک را از صورت مبارک تو پاک می کند؟! (3)(4)
همه اینها امام حسین رفت بالا ی سرشون اما یه شهید بود عوض اینکه امام بیاد بالا سرش  هنگامى که مشاهده کرد عموى بزرگوارش در گودال قتلگاه در محاصره دشمن قرار گرفته به هر زحمتی بود خودشو از دست عمه رها کرد رسود به عمو، دفاع جانانه ای از عمو کرد. آخرین لحظات تو دامن عمو بود در این حال حرمله با تیری عبد الله را در دامن عمو به  شهادت رساند.
مادر ره عشق نقض پیمان نکنیم
گرجان طلبد دریغ ازجان نکنیم
دنیا اگر از یزید   لبریز شود                   
ماپشت به سالارشهیدان نکنیم
 
 
 
 
 
(1) نفس المهموم ص 365    
(2) نفس المهموم ص 370
(3) مروری بر مقتل سید الشهدا علیه السلام /متن گفتار استاد حسین انصاریان  ص74  به نقل از معالی السبطین ج1 ص443
(4) اما عرضه بداریم: یا ابا الفضل غصه نخور شاید اون لحضه ای که روزمین افتاد مادرش رو صدا زد.(4)کسی چه می داند؟ شاید اون لحظه آخر مادرش اومد بالای سرش  و صدا می زد غریب مادر حسین.
اشعار متناسب :
مادر  خوب  من  بیا    که صبح من چو شامه
بیا    بیا    بیا    بیا     که کار من تمامه
بیا ببین که پیشونیم     ز سنک کین شکسته
بیا که روی سینه ام    قاتل من نشسته
مادر خوب من بیا
مادر : زتیر کینه ی عدو      پاره شده دل من
مثل در خانه تو       سوخته حاصل من
مادر خوب من بیا
بیا بیا    بیا ولی   دست   به   پهلویت مگیر
پیش دو چشم تر من    دست به بازویت مگیر
اگر که غرقه خون بود     همه ز پا  تا  سرم
من حالا  کشته  نشدم    اگر چه پاره پیکرم
من اون زمان کشته شدم  که پشت در فسردی
پیش منو پیش بابام  تو تازیانه خوردی
آی مادر
اون زمونا قلب من از داغ غمت  شاکی شد
من اون زمان کشته شدم که چادرت خاکی شد