مقالات

فیش محرم 1395(بانوان)/صبر و استقامت بانوان انقلابی عاشورا

 ۱۳۹۵/۰۷/۰۴

بسم الله الرحمن الرحیم

جلسات بانوان عاشورایی

ایجاد انگیزه[1]

ام سلیم همسر ابوطلحه انصاری یکی از زنان جلیله هاشمیه است. هنگامی که ابوطلحه از او خواستگاری می‌کند می‌گوید: تو مرد شایسته‌ای هستی، اما چه کنم که تو کافری و من زنی مسلمانم، اگر اسلام بیاوری، مهریه من همان اسلام آوردنت باشد.

ابوطلحه بعد از قبول اسلام، از اصحاب بزرگ پیامبر اسلام (ص) به شمار می‌رفت. او در جنگ احد، پیش روی پیامبر (ص) تیراندازی می‌کرد؛ آن حضرت بر روی پنجه پا بلند می‌شد تا هدف تیر او را مشاهده کند.

ابوطلحه در این جنگ سینه خود را جلو سینه پیامبر (ص) نگاه داشته و عرض کرد: سینه من سپر جان مقدس شما باشد، پیش از آنکه تیر به شمار برسد، مایلم سینه مرا بشکافد.

ابوطلحه پسری داشت که بسیار مورد علاقه او و همسرش بود، اتفاقاً پسر مریض شد و مادرش همین که احساس کرد مرگ فرزندش نزدیک است، ابوطلحه را خدمت پیامبر اسلام (ص) فرستاد (تا برای شفای فرزندشان دعا کند).

اما قبل از آنکه ابوطلحه به نزد پیامبر (ص) برسد، بچه از دنیا رفت. ام سلیم او را در پارچه‌ای پیچید و کنار اتاق گذاشت. او سپس غذای مطبوعی آماده کرد و خویش را برای پذیرائی از شوهرش آراست.

هنگامی که ابوطلحه به منزل بازگشت، حال فرزند خود را پرسید، ام سلیم در جواب گفت: خوابیده است. پرسید: غذائی آماده است؟ گفت: آری، غذا را آورد و با هم صرف کردند. ام سلیم پس از آنکه متوجه شد همسرش در آرامش خاصی قرار دارد، گفت: چندی پیش امانتی از شخصی نزد من بود، آن را امروز به صاحبش برگرداندم، از این موضوع که نگران نیستی؟

ابوطلحه گفت: چرا نگران باشم! وظیفه تو همین بوده است. آنگاه ام سلیم گفت: پس در این صورت به تو می‌گویم، فرزندت امانتی بود، از خداوند در دست تو، امروز خداوند این امانت را پس گرفت.

ابوطلحه بدون هیچ تغییر حالی گفت: من به شکیبایی از تو که مادر او بودی، سزاوارترم. سپس ابوطلحه دو رکعت نماز خواند و بعد از آن به خدمت پیامبر (ص) رسید و فوت فرزند و عمل ام سلیم را به عرض آن جناب رسانید.

پیامبر اکرم (ص) فرمود: «شکر می‌کنم خداوندی را که در میان امت من نیز زنی همانند زن صابره بنی‌اسرائیل قرار داده است.»[2]

این جریان حکایت از الگوی صبر و استقامت بودن ام سلیم برای مردان و زنان می‌باشد؛ زیرا که او بدون هیچ‌گونه اعتراضی در برابر اراده خداوند سر تسلیم فرود ‌آورده و با حرکتی زینبی (س)، همسرش را نیز به صبر و پایداری دعوت می‌کند.

متن و محتوا

صبر و بردباری در قرآن کریم به عنوان یکی از برترین فضایل انسانی معرفی و از دارندگان این خصلت به بزرگی تکریم شده است. در حدود هفتاد آیه، از صبر سخن به میان آمده و صبر و استقامت، کلید سعادت و عامل رستگاری انسان و مانع شقاوت نوع بشر شمرده شده است. در سایه صبر و شکیبایی مشکلات مادی و دشواری‌های معنوی زندگی انسان برطرف شده، سختی‌ها به آسانی مبدل می‌گردد: «فَإِنَ‏ مَعَ‏ الْعُسْرِ یُسْراً، إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرا[3]؛ به یقین با (هر) سختى آسانى است! (آرى) مسلّماً با (هر) سختى آسانى است.»

پیامبر اسلام (ص) می‌فرماید: «الصَّبْرُ ثَلَاثَةٌ صَبْرٌ عِنْدَ الْمُصِیبَةِ وَ صَبْرٌ عَلَى الطَّاعَةِ وَ صَبْرٌ عَنِ الْمَعْصِیَةِ[4]؛ صبر و شکیبایى سه دسته‏اند: صبر در برابر مصیبت و مشکلات، صبر در برابر اطاعت و فرمان‌بری، صبر در برابر ترک گناه و معصیت.»

صبر بر اطاعت: یعنى شکیبایى در برابر مشکلاتى که در راه اطاعت خدا و پیامبر (ص) و ائمه (ع) وجود دارد. یعنى پذیرش سختى انجام فرمان خدا مانند صبر در انجام نماز، روزه، جهاد و همچنین ادای خمس و زکات و ...

صبر بر معصیت: یعنى ایستادگى در برابر انگیزه‌هاى نیرومند و محرک گناه. همچنین ایستادگى در برابر شعله‌هاى سرکش شهوات و هیجان‌های برخاسته از هوا و هوس؛ و اگر چنین نباشد، طوفان شهوات و هوس‌ها تمام ایمان و تقوا و پاکى و صدق و صفای انسان را از بین می‌برد.

صبر بر مصیبت: یعنى پایدارى در برابر حوادث تلخ و ناگوار و عدم برخورد انفعالى و ترک جزع‌وفزع. صبر بر مصیبت آن است که انسان در طول زندگى، در برابر حوادث دردناکى، همانند از دست دادن عزیزان، خسارت‌های عظیم مالى، به خطر افتادن آبرو و حیثیت اجتماعى، گرفتارى در چنگال بیماری‌های صعب‌العلاج و افتادن در دام دوستان ناباب و شرکاى خائن و حکومت ظالم و گاه همسران فاسد و... صبر و شکیبایى را از دست ندهد.[5]

برخی از زنان نمونه‌ای در جریان کربلا وجود داشتند که الگوی کامل صبر در مصیبت می‌باشند. این زنان با صبر و شکیبایی خویش در برابر حوادث و مصیبت‌های کربلا، مردانه ایستادگی کردند و توانستند زانوی یزیدیان را به خاک بمالند.

آنان از یک‌سو با تربیت انقلابی فرزندان خود و از سوی دیگر با تشویق و ترغیب همسران خود، نه تنها از قافله‌سالاری کربلا عقب نماندند، بلکه خود جزئی از واقعه بودند تا دیگران از آنان درس بگیرند.

عده‌ای از این زنان، در کربلا و میدان مبارزه حضور مستقیم داشتند که صبر آنان قابل‌چشم‌پوشی نیست و آنان این روحیه ایستادگی خود را حتی هنگام عبور از کربلا و زمان اسارت و حضور در کاخ یزید و دیدن صحنه‌های بی‌احترامی شامیان و ... به تصویر کشیده‌اند.

در صحنه کارزار کربلا، بردباری و ایثار زنان و مادران شهدا از جمله مسائل شگفت‌انگیز واقعه کربلاست. آنان به رهبری زینب (س) از عزیزترین سرمایه‌های عمر خود، در راه عقیده و اندیشه‌های متعالی خویش گذشتند. مرگ برادران، در خون غلتیدن شوهران و حتی شهادت فرزندان نتوانست، گام‌های ایشان را در راه هدفشان متزلزل سازد.

بعضی از آنان، در نهایت ادب و اخلاص، حتی برای گرفتن پیکر پاک شهدایشان از خیمه‌ها بیرون نمی‌آمدند و احساسات خود را مخفی کرده و صدا به گریه و شیون بلند نمی‌کردند تا مبادا امام حسین (ع) در مقابل آن‌ها شرمنده گردد.

هنگامی که امام حسین (ع)، پیکر پاک حضرت علی‌اصغر را پشت خیام آورد تا دفن نماید، مادر علی‌اصغر برای دفن او حاضر نشد. همین‌طور وقتی که پیکر بی‌جان علی‌اکبر و قاسم را آوردند، مادران آن‌ها از خیمه بیرون نیامدند؛ و این صحنه‌هایی از صبر و پایداری در راه ایمان و عقیده است که زنان عاشورایی در انقلاب کربلا به نمایش گذاشتند. اینک برخی از صحنه‌های صبر و استقامت زنان عاشورایی را با هم مرور می‌کنیم:

1. رمله

رمله، یا دیانجمه یا ام ولد، از زنان امام حسن مجتبی (ع) و مادر دو شهید کربلا به نام «ابابکر» و «قاسم بن حسن (ع)» است. حضرت قاسم (ع) کمتر از 5 سال داشت که پدرش را به شهادت رساندند، از همین رو، در دامن امام حسین (ع) پرورش یافت و اُنس و الفت خاصی با مادر گرفته بود. رمله با چشمان خویش دید که فرزندش قاسم (ع)، سرش را بر پای حسین بن علی (ع) گذاشته و با التماس می‌گوید: «عمو جان! مولا جان! بگذار در راهت به میدان بروم.»

عمو، به سختی اجازه داد؛ اما همین رمله با نگرانی چشمش را به سمت میدان جنگ کربلا دوخته بود و یک‌لحظه دید که امام حسین (ع) به میان دشمن می‌رود. تازه فهمید که اسب، قاسم را به میان دشمنان رانده است؛ اما او صبر کرد و صبر کرد. تا اینکه بعد از مدتی امام حسین (ع) جسم پاره‌پاره و خونین قاسمش را به سمت خیمه آورد.

هنوز لحظاتی از این مصیبت بزرگ نمی‌گذرد که ابوبکر فرزند دیگر رمله، از مادر اجازه میدان می‌خواهد؛ اما مادر نمی‌گوید ما قاسم داده‌ایم، دیگر تو نرو. با آن حالت صبر پیشه کرده و با تکان دادن سر، به فرزندش اجازه میدان می‌دهد و پس از مدت کوتاهی جنازه این پسرش را نیز در برابر خود می‌بیند.

رمله در برابر کشته شدن فرزندانش، هیچ سخنی نمی‌گوید و اعتراضی نمی‌کند؛ بلکه با تسلیم کردن آن‌ها برای امام خویش، صبر و طاعتی بی‌نظیر از خود نشان می‌دهد و پس از شهادت امام حسین (ع)، همراه با دیگر زنان و کودکان به اسارت گرفته‌شده و همچنان جزء بانوان صابر قافله کربلا باقی می‌ماند.[6]

مرور تاریخ درس‌آموز این بانوان عاشورایی ما را به یاد بانوان صبوری می‌اندازد که در زمان دفاع مقدس فرزندان و جگرگوشه‌های خویش را برای رفتن به جبهه و یاری از اسلام تشویق می‌کردند. همچنین به یاد بانوانی که اکنون مردان خود را برای دفاع از حریم حرم‌های اهل‌بیت (ع) روانه جبهه‌های نبرد علیه باطل می‌کنند. قطعاً حرکت‌های صبورانه این بانوان در پیشگاه خداوند بی‌اجر نخواهد ماند.

2. زینب کبرا (س)

وقتی سخن از صبر به میان می‌آید، بی‌شک نام حضرت زینب (س) در اذهان قوت می‌گیرد، چراکه آن حضرت نه تنها در میدان کربلا، جلوه‌هایی از صبر قرآنی را نشان داد، بلکه در تمام طول زندگی خویش از زمانی که در کنار حضرت فاطمه زهرا (س) در دفاع از ولایت قرار گرفت تا زمانی که در کنار امیرمؤمنان (ع) در برابر دشمنان دین جدش رسول اکرم (ص) و تا در کنار امام حسن مجتبی (ع) در برابر خودفروشان اهل دین در کنار امام سجاد (ع) برای دفاع از امامت و حریم ولایت ایستادگی و پایداری کرد و نمونه‌ای عینی از صبر و مفهوم درست و واقعی از حقیقت آن را نشان داد. در صحنه کربلا مصیبت‌ها یکی از زهرآگین‌ترین تیرهای خود را بر زینب فرو نشاند، بلکه از پای بنشیند، اما او با گفتن «مَا رَأَیْتُ‏ إِلَّا جَمِیلا» نشان داد که رمز صبر و شکیبایی او در معامله با خدا بوده است که حتی جدا شدن از برادر نیز، او را از پای در نیاورد. به همین دلیل در کنار «ام المصائب» یا «ام العزائم»، او را «کوه صبر» می‌خوانند.

مرحوم شیخ محمدحسین اصفهانی معروف به کمپانی در سروده‌های معروف خود به فضائل و القاب آن بانوی بزرگ اشاره کرده است که برای اختصار به ذکر برخی از ابیات آن اکتفا می‌کنیم:

ما ورثته من نبی الرحمة                     جوامع العلم اصول الحکمة

او جوامع علم و اصول حکمت را از پیامبر رحمت به ارث برده است

سر ابیها فی علو الهمة                       والصبر فی الشدائد الملمة

در بلند مرتبه بودن همت و صبر در سختی‌های خسته کننده و طاقت‌فرسا سر پدرش بود. (یعنی اوصاف پدرش در او نهان بود)

ثباتها تنبئ عن ثباته                          کان فیها کل مکرماته

استقامت و ثبات زینب از استقامت و ثبات پدرش خبر می‌دهد، گویا در وجود او تمام کرامت‌ها [و صفات پسندیده] حضرت علی (ع) وجود دارد.

لها من الصبر علی المصائب                ما جل ان یعد فی العجائب»[7]

در صبر و شکیبایی بر مصیبت‌ها آن‌چنان بود که نزدیک است از عجایب شمرده شود.»

حضرت زینب (س) آن‌چنان به درجات بالای صبر و استقامت رسیده بود که امام سجاد (ع) را نیز دلداری می‌داده است. قدامة بن زائده از پدرش نقل می‌کند که امام سجاد (ع) به من فرمود: ای پسر زائده! ... وقتی در کربلا یاران امام (حسین) شهید شدند و برای اسیری روانه کوفه می‌شدیم، به اجساد شهیدان که دفن‌نشده بودند، نگاه می‌کردم و این برایم سخت بود تا جایی که نزدیک بود جان از بدنم جدا شود، زینب (س) جلو آمد و گفت: «مَا لِی أَرَاکَ تَجُودُ بِنَفْسِکَ‏ یَا بَقِیَّةَ جَدِّی‏ وَ أَبِی‏ وَ إِخْوَتِی؛ چه شده است که می‌بینم می‌خواهی بذل جان کنی، ای باقیمانده جد و پدر و برادرانم؟» گفتم: چگونه ناراحت نباشم و حال آنکه پدر و برادران و عمو و پسر عمو و اهلم به خون‌هایشان آغشته شده‌اند و برهنه هستند و کفن نشده‌اند و مدفون نمی‌گردند؟»

آنگاه زینب (س) گفت: «لَا یُجْزِعَنَّکَ مَا تَرَى فَوَ اللَّهِ إِنَّ ذَلِکَ لَعَهْدٌ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص‏ إِلَى جَدِّکَ وَ أَبِیکَ وَ عَمِّک‏؛ آنچه می‌بینی تو را غمگین نکند، به خدا قسم که این عهدی است از فرستاده خدا به جدت و پدرت و عمویت.»

گفتم: این عهد چیست و این خبر کدام است؟ حضرت زینب (س) فرمود: ام ایمن برایم (چنین) نقل کرده است: روزی رسول خدا (ص) به منزل فاطمه آمد، من برای او غذایی تهیه کردم ... و بعد از صرف غذا نگاهی به علی (ع) و فاطمه (س) و حسن و حسین (ع) انداخت. ما دانستیم که از روی سرور و شادمانی است ... سپس به سجده افتادند و صدای گریه ایشان بلند شد و اشک‌هایشان همچون باران جاری بود ... علی (ع) و فاطمه (س) از پیامبر (ص) پرسیدند: چرا گریه می‌کنید؟ خداوند چشمانتان را گریان نبیند، از این حالت شما قلب ما جریحه‌دار شد!»

پیامبر (ص) فرمود: جبرئیل بر من فرود آمد و گفت: ای محمد! همانا برادرت پس از تو مغلوب واقع می‌شود و مورد حمله دشمنان قرار می‌گیرد و شهید می‌شود و بدترین خلق، او را خواهد کشت ... و به درستی که نوه تو - اشاره فرمود به حسین - در بین گروهی از ذریه و اهل‌بیت و خوبان امت تو در کنار فرات کشته خواهد شد، در زمینی که کربلا نام دارد.» پس پیامبر فرمود: «این بود آنچه مرا به گریه انداخت و محزون ساخت.»

آنگاه زینب (س) فرمود: وقتی ابن ملجم - لعنة الله علیه - بر پدرم ضربه زد و اثر شهادت را در چهره او دیدم، به او عرض کردم که ام ایمن برایم این‌گونه نقل کرده، دوست دارم از شما آن را بشنوم، پدرم فرمود: «دخترم این خبر همان‌گونه است که ام ایمن برایت نقل کرده است. گویا تو و دختران اهل تو را در این سرزمین اسیر می‌بینم با حالتی ذلت‌بار و ترسان، در حالی که می‌ترسید مردم شما را به سرعت از بین ببرند، بر شما باد صبر کردن.»[8]

حضرت زینب (س) در حادثه کربلا، شاهد تشنگی و عطش زنان و اطفال، شهادت فرزندان، برادر و فرزندان برادر است. او مادر سه شهید، خواهر هشت شهید و عمه نه شهید و خاله سه شهید و مادر و خواهر دینی و عاطفی همه شهیدان کربلا به حساب می‌آمد.
حتی حضرت زینب کبرا (س) زمانی که از شهادت یاران و اصحاب امام حسین (ع) با خبر می‌شد، برای دلداری امام حسین (ع) به استقبال او می‌شتافت.

بعد از واقعه عاشورا، در حالی که هنوز غم از دست دادن عزیزترین افراد قلب نازنین زینب (س) را می‌آزرد، سفر طولانی و طاقت‌فرسای اسارت از کربلا تا کوفه و از کوفه تا شام آغاز می‌کند و با توجه به بیماری امام سجاد (ع) قافله‌سالاری این کاروان غم‌زده و مصیبت‌دیده را بر عهده می‌گیرد. این سفر با وقایع تلخی همراه بوده که هریک از آن‌ها مهر تأییدی بر صبر و استقامت حضرت زینب (س) است:

1. نشان دادن سرهای بریده شهدا بر سرنیزه‌ها؛

2. بی‌تابی کودکان یتیم و ماتم‌زده و خسته؛

3. بیماری امام سجاد (ع) که با حالتی بسیار اسف‌بار و دل‌خراش به همراه کاروان در حرکت بود؛

4.هتک حرمت حرم رسول خدا (ص)؛

5.شادمانی مردم کوفه و خارجی خواندن خاندان پیامبر اسلام؛

6.حضور در مجلس ابن زیاد؛

و ...

به راستی که هر یک از این مصیبت‌ها برای از پا درآوردن یک مرد کافی است؛ اما زینب کبرا (س) همچون کوهی استوار می‌ایستد؛ و این ایستادی سخن امام صادق (ع) را به ذهن تداعی می‌کند: «اِنَّ اَشَدَّ النّاس بَلاءً الاَنبیاءُ ثُمَّ الَّذینَ یَلُونَهُم ثُمّ الاَمثَلُ فَالاَمثَل[9]؛ شدیدترین بلاها و مصائب بر پیامبران وارد می‌شود، سپس به اوصیاء و بعد به شبیه‌ترین افراد به آن‌ها

گریز و روضه

شبی هنده داخل کاخ با شوهرش، یزید نشسته بود. یک وقت دید صدای گریه از خرابه می‌آید. گفت: ای یزید! چه خبر است؟ یزید گفت: یک عده خارجی بر ما خروج کردند، مردهایشان را کشتیم. حالا هم زن و بچه‌هایشان در خرابه هستند. صدا زد: یزید! اجازه می‌دهی بروم تا این‌ها را تماشا کنم؟ گفت: برو اما به‌طور رسمی برو! سی چهل‌تا از این کلفت‌ها و کنیزها، چراغ به دست هند را همراهی کردند. زن‌ها دورهم نشسته بودند. یک وقت دیدند یک عده چراغ به دست دارند می‌آیند. بی‌بی زینب (س) فرمود: چه خبر است؟ گفتند: خانم! هنده که یک روز کلفت شما بود و حالا عیال یزید شده، می‌خواهد به تماشای اسرا بیاید. خانم زینب (س) خودش را میان بچه‌ها مخفی کرد. هنده میان خرابه آمد. گفت: بزرگ‌تر این زن‌ها چه کسی است؟ زینب (س) را نشان دادند. آمد جلو دید بی‌بی روی خاک‌ها نشسته است. هنده با همان پیراهن قیمتی روی خاک‌ها نشست. صدا زد: خانم! شما اهل کجایید؟

فرمود: ما اهل مدینه‌ایم. گفت: کدام مدینه؟ فرمود: مدینه رسول‌الله، صدا زد: نگاه به حالایم نکنید، من مدتی در شهر پیغمبر (ص) در یکی از محله‌های آنجا کلفت بودم. الآن هم به آن کلفتی افتخار می‌کنم. شما که می‌گویید اهل مدینه پیغمبرم، اگر راست می‌گویید، اهل کدام محله هستید؟ فرمود: ما اهل محله بنی‌هاشم هستیم. صدا زد: من در آن محله چند آشنا دارم، آیا شما آن‌ها را می‌شناسید؟  بگو ببینم آیا آقایم حسین (ع) را می‌شناسید؟ آیا خانمم زینب (س) را می‌شناسید؟ یک وقت بی‌بی بنا کرد، های های گریه کردن، صدا زد: آیا طوری شده است؟ من سراغ زینبم را می‌گیرم، شما گریه می‌کنید؟ یک وقت سرش را بلند کرد صدا زد: آی هنده من زینبم!

اگر تو زینبی پس کو حسینم             ضیاء چشم زهرا نور عینم

یک وقت صدا زد: آی هنده! حسینم را کشتند.[10]

بگفتا تشنه او را سر بریدند                  به دشت کربلا در خون کشیدند
جوانانش به مثل شاخ ریحان                مقطَّع گشته چون اوراق قرآن
چه گویم من ز عبّاس دلاور                  که دست او جدا کردند ز پیکر
هم عبدالله و عون و جعفرش را            به خاک و خون کشیدند اکبرش را
دریغ از قاسمِ نو کد خدایش                که از خون گشته رنگین دست و پایش
ز فرعون و ز نمرود و ز شداد                ندارد این چنین ظلمی کسی یاد
که تیر کین زند بر شیر خواره               کند حلقوم او را پاره پاره
زدند آتش به خرگاه حسینی                به غارت رفت اموال حسینی
مرا آخر ز سر معجر کشیدند                تن بیمار را در غل کشیدند
حکایت گر ز شام و کوفه دارم               رسد گفتار تا روز شمارم



[1]. روش داستانی.

[2]. مسکن الفؤاد عند فقد الأحبة و الأولاد، ص 66 و 67.

[3]. انشراح/ 5 و 6.

[4]. الکافی، ج 2، ص 91.

[5]. اخلاق در قرآن، ج 2، ص 486.

[6]. عاشورا پژوهی، ج 3، ص 749.

[7]. زینب کبرا (س) عقیله بنی‌هاشم، ص 62 و 63.

[8]. کامل الزیارات، ص 261.

[9]. الکافی، ج 2، ص 252.

[10]. ریاحین الشریعه، ج 3، ص 191.