باسمه تعالی
(موضوع: معنای انقلابی بودن شهدای کربلا و انقلابی ساز بودن نهضت کربلا در طول تاریخ بویژه در عصر حاضر در ایران و لبنان)
انگیزه سازی
«بشر» پسر عمرو بن احدوث، از مردم «حضرموت» و از قبیله کنده بود. او از نیکان و یار حضرت امام علی علیهالسلام و دلاوری فرزندان او در نبردها زبانزد بود. جناب بشر یکی از دو مردی بود که پیش از شهادت جوانانِ بنیهاشم، از یاران حسین علیهالسلام باقی مانده بودند. قبر او در بقعه دسته جمعی شهدای کربلا در پایین پای سیدالشهداست.
سید داودی نقل کرده:
روز عاشورا فرا رسید و جنگ آغاز شد. به بشر، در حالی که مشغول جنگیدن بود، گفته شد: پسرت در مرزهای ری اسیر شده است. بشر گفت: خودم و او را به حساب خدا میگذارم. خبر این جریان به امام حسین علیهالسلام رسید. حضرت به او فرمودند: «رحمک الله فی حلّ من بیعتی، فاذهَب واعمل فی فکاکِ ابنک.» خدای تعالی تو را رحمت کند، تو از بیعت با من آزادی، پس برو و در آزادی پسرت کوشش کن. بُشر عرض کرد: «اکلتنی السباع حیا ان فارقتک و اسأل عنک الرکبان و اخذلک مع قلة الاعوان لا یکون هذا ابدا.» یا اباعبدالله! درندگان مرا زنده زنده بخورند، اگر از شما جدا شوم![1]
این ویژگی بشر و این جمله زیبایش که برآمده از ایمان استوار او بود، آنقدر مهم بود که مورد عنایت امام زمان علیهالسلام قرار گرفته و ایشان در زیارت ناحیه مقدسه به «بشر ابن عمرو حضرمی» سلام میدهند و به این سخن بشر اشاره میکنند:
السَّلَامُ عَلَى بِشْرِ بْنِ عُمَرَ الْحَضْرَمِیِّ شَکَرَ اللَّهُ لَکَ قَوْلَکَ لِلْحُسَیْنِ وَ قَدْ أَذِنَ لَکَ فِی الِانْصِرَافِ أَکَلَتْنِی إِذَنْ السِّبَاعُ حَیّاً إِنْ فَارَقْتُکَ وَ أَسْأَلُ عَنْکَ الرُّکْبَانَ وَ أَخْذُلُکَ مَعَ قِلَّةِ الْأَعْوَانِ لَا یَکُونُ هَذَا أَبَدا.
سلام بر بشر بن عمرو حضرمی؛ خدا بر تو پاداش خیر بدهد به جهت اعلام وفاداریت نسبت به امام حسین علیهالسلام آنگاه که به تو اجازه انصراف داد و در پاسخ گفتی: درندگان زنده زنده مرا بخورند اگر از تو جدا شوم و در این بیکسی تنهایت گذارم و سپس سراغت را از کاروانیان بگیرم؛ نه؛ نه هرگز چنین نخواهد شد.[2]
یاران سیدالشهداء علیهالسلام لحظهای از مولا و مقتدای خود جدا نشدند، آنان حاضر نبودند دست از یاری فرزند رسول خدا صلیاللهعلیهوآله بردارند و در این مسیر از جان خود گذشتند. «بشر بن عمرو حضرمی کندی» از جمله این محبان است، که تا پای جان در رکاب اباعبدالله الحسین علیهالسلام جنگید و عاقبت به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
اینجا یک سوال مطرح است و آن اینکه: چه ویژگی سبب شد یاران اباعبدالله چنین وفادار باشند و تحت هیچ شرایطی امامشان را تنها نگذارند؟ حتی تحت تأثیر عواطف پدری نیز قرار نگرفتند و با وجود اینکه ابا عبدالله علیهالسلام بیعتش را از آنها برداشت، باز امامشان را رها نکردند. چطور انسان تا این حد از خود گذشتگی پیدا میکند؟
اقناع اندیشه
این ویژگی انقلابی بودن یک شیعه است که او را تا این حد بالا میبرد. یاران ابا عبدالله در ولایی شدنشان طوری دگرگون و متحول شدهاند که تا آخر پای امامشان ایستادهاند.
خدای متعال در توصیف این چنین انسانهایی میفرماید: مؤمن کسی است که هیچ چیز را بر امام و ولی خودش ترجیح نمیدهد.
«قُلْ إِنْ کانَ آباؤُکُمْ وَ أَبْناؤُکُمْ وَ إِخْوانُکُمْ وَ أَزْواجُکُمْ وَ عَشیرَتُکُمْ وَ أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ کَسادَها وَ مَساکِنُ تَرْضَوْنَها أَحَبَّ إِلَیْکُمْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهادٍ فی سَبیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّى یَأْتِیَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقینَ.»[3]
در وجود یاران اباعبدالله علیهالسلام انقلاب صورت گرفته بود. انقلابی شده بودند، نه اینکه منقلب شده باشند. شیعهی انقلابی که این شبها راجع به آن بحث میکنیم، کسی است که یک تحول عمیق در وجودش ایجاد شده؛ نه اینکه فقط منقلب شده باشد. کسی که منقلب شده روزی کم میآورد و به راحتی طعمه شیطان و دشمنان میشود.
انقلاب یعنی یک دگرگونی همه جانبه و اساسی در حالیکه کسی که منقلب شده تنها در اثر واقعهای دچار یک اوج احساسی شده است که بعد از مدت کوتاهی هم این احساس فرو مینشیند و نتیجهای نخواهد داشت، اما یک شخصیت انقلابی، انقلابش حاصل مجموعهای از اعتقاد و ایمان و یقین است که برگرفته از یک معرفت عمیق است. ما داریم از معرفت نسبت به شخصیت انقلابی اباعبد الله و یارانشان صحبت میکنیم که ان شاء الله زمینهساز انقلابی شدن بنده و شما باشد نه صرفا یک منقلب شدن کوتاه مدت که تا پایان محرم هم دوام نیاورد. شخصیت انقلابی پیدا کردن چشمهای است که مدام از آن آب حیات خوبیها و مجاهدتها میجوشد، اما منقلب شدن مثل اینست که من و شما به اندازه سطل آبی است از اقیانوس عظیم شخصیت انقلابی امام حسین علیهالسلام بهرهمند شویم و برای مدتی کوتاهی سیرابمان کند؛ این حداقل بهرهمندی از انقلاب امام حسین علیهالسلام است.
در جریان کربلا شیعیانی بودند که منقلب شده بودند، ولی انقلابی نشده بودند. امثال طرماحها و عبید الله ابن حر جعفیها.
عبیدالله بن حر جُعفی کسی است که سیدالشهداء علیهالسلام از او یاری خواست، اما توفیق همراه شدن در کاروان کربلا را نیافت و امام را یاری نکرد. امام در منزلگاه قصر مقاتل، خیمه او را دید، حجاج بن مسروق را فرستاد تا او را دعوت کند به اردوی امام بپیوندد و یاریش کند. وی بهانه آورد که از کوفه به این خاطر بیرون آمدم که با حسین نباشم، چون در کوفه یاوری برای او نیست. پاسخ او را که به امام گفتند، حضرت همراه عدهای نزد او رفت. عبیدالله باز هم نپذیرفت و این کرامت و توفیق را رد کرد و از روی خیرخواهی(!) حاضر شد اسب زین شده و شمشیر بران خویش را به امام دهد.
امام فرمود: اسب و شمشیرت از آن خودت، ما از خودت یاری و فداکاری میخواستیم. اگر حاضر به جانبازی نیستی، ما را نیازی به مال تو نیست: «یابنَ الحُر! ماجِئناک لِفَرَسِک وَسَیفِک، اِنما اَتَیناک لِنَسْألَک النصرَةَ، فَاِن کنتَ بَخِلْتَ عَلَینا بِنَفْسِک فَلا حاجَةَ لَنا فی شی ءٍ مِنْ مالِک وَ لَمْ اَکنْ بِالذی اَتخِذُ المُضِلینَ عَضُدا، انی قَد سَمِعتُ رَسُولَ اللهِ صلی الله علیه و آله وَ هُوَ یقُولُ: مَن سَمِعَ داعِیةَ اَهلِ بَیتی وَ لَمْ ینْصُرْهُم عَلی حَقهِم اِلا اَکبهُ اللهُ عَلی وَجهِهِ فِی النار.»
وی پس از حادثه کربلا، به شدت از کوتاهی در یاری امام پشیمان شده بود و خود را ملامت میکرد و تأسف میخورد. او اشعاری را هم سروده که چند بیت آن را از کتاب «نفس المهموم» باب مراثی نقل میکنیم:
فیا ندمی الا اکون نصرته
الا کل نفس لا تسدد نادمه
وانی علی ان لم اکن من حماته
لذو حسره ما ان تفارق لازمه
سقی اللّه ارواح الذین تازروا
علی نصره سقیا من الغیث دائمه
وقفت علی اطلالهم ومحالهم
فکاد الحشی ینفض والعین ساجمه
چـقـدر تـأسـف میخـورم کـه حـسـین را یاری نکردم! آری هر انسان نادرست، روزی پشیمان میشود. به خاطر نصرت نکردن او، تا زنده هستم حسرت میخورم. خداوند، ارواح ناصرین اورا از باران رحمتش سیراب کند. در کنار قبورشان ایستادم در حالی که نزدیک بود قلبم پاره و اشک چشمم خشک شود.[4]
ولی این پشیمانی دیگر سودی نداشت! کسی که انقلابی نشده باشد، در وجودش تحول عمیق و همه جانبه صورت نگرفته باشد، در مواقع لزوم و حساس نمیتواند در میدان حاضر باشد.
حرکت نورانی اباعبدالله علیهالسلام و قیام ایشان صرفا یک حرکت علیه ظلم نبوده، بلکه یک انقلاب فرهنگی و آزادیخواهانه بود که از شهادت سیدالشهدا تا کنون الهام بخش انقلابهای زیادی بوده است که انقلاب اسلامی ما یکی از برجستهترین آنها است.
جریان عاشورا صرفا یک حرکت علیه ظلم نیست، بلکه یک انقلاب است که در طول تاریخ به یک جریان انقلابساز تبدیل شده است. تا جایی که رهبر و الگوی آزادگان جهان شده است. حتی غیر مسلمانی مثل گاندی که رهبر هند بود، امام حسین علیهالسلام را رهبر خود میداند.
انقلاب اسلامی خودمان را ببینید! رهبر این انقلاب، امام خمینی رحمهاللهعلیه میفرمایند: محرم و صفر است که اسلام را زنده نگه داشته است.
«امام خمینی در باره انقلابساز بودن جریان کربلا میفرمایند: سید الشهدا علیهالسلام اسلام را بیمه کرد. گمان نکنید که اگر این مجالس عزا نبود و اگر این دستهجات سینهزنی، و نوحه سرایی نبود، 15 خرداد پیش میآمد. هیچ قدرتی نمیتوانست 15 خرداد را آن طور کند، مگر قدرت خون سیدالشهداء و هیچ قدرتی نمیتواند این ملتی را که از همه جوانب به او هجوم شده است و از همه قدرتهای بزرگ برای او توطئه چیدهاند، این توطئهها را خنثی کند، الاّ همین مجالس عزا.»[5]
در طول هشت سال دفاع مقدس هم این انقلاب حسینی بود که الگو و سرمشق انقلاب خمینی قرار گرفت و عامل پیروزی رزمندگان اسلام شد. سربندها و وصیت نامههای شهدا به وضوح نشانه این مطلب است.
جالب است بدانید در بررسی 50 هزار وصیتنامه از شهدای انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی، در هیچ یک از وصیتنامهها اسم ایران منهای اسلام نیامده است. در هر وصیتنامه متوسط 4 بار نام مبارک امام حسین علیهالسلام، کربلا، عاشورا، حضرت زینب علیهاالسلام و حضرت ابالفضل علیهالسلام آمده است.[6]
پرورش احساس
دانش آموز شهید، سیدعبدالنبی مساوات در وصیتنامهاش مینویسد: «رفتهام تا به ندای هل من ناصر ینصرنی حسین زمان لبیک بگویم...»![7]
شیعه انقلابی یعنی کسی که مثل یاران اباعبدالله عمل کند.
اسم عملیاتها، اسم رمزها، و.... حکایت از این است که کربلا یک جریان انقلاب ساز است که ایرانی و غیر ایرانی هم نمی شناسد.
ما در طول هشت سال دفاع مقدس حدود 4600 شهید امت اسلام داریم، شهدای غیر ایرانی که در نبرد حق علیه باطل شرکت کردند و به فیض شهادت نائل آمدند. یکی از این شهدا یک جوان بحرینی به نام شهید "محمد نور الشواف" است که در سال 1365 در منطقه حاج عمران به شهادت رسید. همرزم این شهید بزرگوار میگوید: در منطقه حاج عمران سه شبانه روز نخوابیده بود و دائم میدوید و به بچهها کمک میکرد و هرجا نیاز بود حاضر میشد. بهش گفتم: آقا محمد بس است، مقداری استراحت کن. از نفس افتادی.
دیدم میخندد! تعجب کردم، علت خندهاش را پرسیدم. گفت: میدونی دارم به چی فکر میکنم؟ گفتم: نه! گفت: دارم به این فکر میکنم که جنگ که تمام شد باید پیام امام و انقلاب را به دنیا برسانم.[8]
شهدا اینطور بودند، فقط به فکر خودشان نبودند! علاوه بر اینکه در خودشان تحول اساسی ایجاد شد، به فکر تحول در دنیا و دیگران هم بودند. شیعهای انقلابی است که دو بعد داشته باشد، اگر یکی از این ابعاد را نداشت، انقلابی نیست؛ منقلب است. بسیاری از افراد در انقلاب ما منقلب شدند، انقلابی نشدند. انقلابی یعنی هم خودش متحول شده، هم میخواهد عالم را عوض کند، ساکت نمینشیند. انقلابی دو بعد دارد: اول خود و بعد جامعه. این تحول اساسی هم باید در خودت پدید بیاید و هم باید در دیگران پدید بیاوری.
یکی دیگر از برکات وجودی انقلاب کربلا، حزب الله لبنان است که شعارشان «هیهات من الذله» است.
شهید علی منیف اشمر از شهدای استشهادی لبنان است که معروف است به قمر الاستشهادیون. در وصیتنامه این شهید آمده است: مولای من، یا اباعبدالله علیهالسلام با خداوند پیمان بستم و با شما عهد، که در راه خداوند گام بردارم، در حالی که جانم را به کف دست گرفته و خونم را به خاک جبل عامل آمیختهام. همانطور که خون شما بر خاک مقدس کربلا ریخته شد، و امروز به عهدی که بسته بودم، وفا میکنم.
یک شیعه انقلابی جهانی میاندیشد و به فکر همهی مردم دنیاست و اینطور انسانی در حکومت امام زمان به درد آقا میخورد، چرا که حکومت حضرت، جهانی است.
رفتار سازی
امروزه در کشورهای زیادی بیداری اسلامی شکل گرفته و یا در حال شکلگیری است. نگاه این کشورها به انقلاب و کشور ماست. از انقلاب ما الگو گرفتند و دارند پیش میروند. اما این مایه تأسف است که ما خودمان دچار خواب غفلت باشیم.
ما امروز تکلیف داریم برای بیدارکردن نسل جوانمان، نسلهای بعد خودمان؛ برای زنده نگه داشتن بعد انقلابی نهضت اباعبدالله و جریان کربلا و برای انقلابی بار آوردن هیئتها و هیئتیها و جامعه.
امام حسین علیهالسلام به ما آموخت کسی مثل حسین با کسی مثل یزید بیعت نمیکند! حتی اگر عاشورا به پا کند ولو زن و بچهاش را به اسارت ببرند. خود حضرت فرمودند:
«یَزِیدُ رَجُلٌ فَاسِقٌ شَارِبُ الْخَمْرِ قَاتِلُ النَّفْسِ الْمُحَرَّمَةِ مُعْلِنٌ بِالْفِسْقِ وَ مِثْلِی لَا یُبَایِعُ مِثْلَهُ.»[9]
یزید مردى است فاسق و شراب خوار، قاتل مردم بىگناه و شخصى است که بطور علنى فسق و فجور میکند. شخصیتى مثل من ابدا با یزید بیعت نخواهد کرد.
یک شیعهی انقلابی اهل سازش با دشمن نیست. باید مقابل دشمن، انقلابی ایستاد. عدهای میگویند راهی جز سازش و تسلیم در برابر زیاده خواهیهای دشمن (مثلا: غرب و آمریکا در برنامهی هستهای و... ) نداریم! این برخلاف سیرهی اباعبدالله است! شیعهی انقلابی اهل سازش به هر قیمتی نیست!
اگر بخواهیم حسینی زندگی کنیم نمیتوانیم با یزیدهای زمان بسازیم!
شهید چمران در بهترین دانشگاه امریکا بورسیه میشود. خودش در این باره مینویسد:
ای خدا، من باید از نظر علم از همه برتر باشم تا مبادا که دشمنان مرا از این راه طعنه زنند. باید به این سنگدلانی که علم را بهانه کرده و به دیگران فخر میفروشند ثابت کنم که خاک پای من هم نخواهند شد. باید همه آن تیرهدلان مغرور و متکبر را به زانو درآورم. آنگاه خود خاضعترین و افتادهترین فرد روی زمین باشم.[10]
در امریکا دکترای فیزیک پلاسمای میگیرد. قلههای علم را فتح میکند و به اوج علمی زمان خودش میرسد. به هیچ قیمتی در آمریکا نمیماند و برمیگردد لبنان و مسئول یک یتیمخانه میشود. حتی در ایام عید با خانوادهاش تفریح نمیرود. پیش بچههای یتیم میماند تا بچههایی که جایی برای رفتن ندارند حسرت نخورند.[11]
روضه
نه فقط شهید چمران، بلکه ما ایرانیها به يتیم حساسیم. اصولا ما ایرانیها یتیم نوازی را دوست داریم؛ مخصوصا که دختر یتیم باشد. نمیدانم چقدر قساوت قلب داشتند که هروقت کودک سه ساله امام حسین علیهالسلام بهانه بابا میگرفتند، جوابشان تازیانه بود. من یک جمله بگویم: مگر یک طفل سه ساله چقدر تاب و توان دارد که سربریده بابا را ببیند؟
در خرابه شام هرکاری میکردند دردانه امام حسین علیهالسلام ساکت نمیشد. مدام میگفت: من بابا را میخواهم! میخواست درددل کند و به بابا بگوید چه بلایی سرش آوردند. دختربچهها این طورند. حتی اگر مادرشان دعوایشان کند، نزد بابا شکایت میبرند؛ "شب که بابا آمد بهش میگم!" زینب علیهاالسلام مانده بود چه طور این نازدانه را آرام کند که یکدفعه عدهای با طبقی وارد خرابه شدند. طبق را جلوی دختر امام حسین علیهالسلام گذاشتند. تا روپوش را کنار زد تمام غصههایش فراموش شد. فهمید که وضع بابا از وضع خودش بدتر است. سر را برداشت و به سینهاش چسباند. میگریست و چنین میگفت: یا أبَتاهُ! مَن ذَا الَّذِی خَضَبَک بدِمائکَ؟ بابا جان، کی تو را به خونت رنگین کرده؟ من ذالذی ایتمنی فی صغر سنی؟ کی مرا در کودکی یتیم کرده؟ یا أبَتاهُ! مَن ذَا الَّذِی قَطَعَ وَریدکَ؟ بابا جان، کی رگهای گردنت را برید؟ یا أبَتاهُ! مَن للیَتیَمةِ حَتَّی تکبُرُ...؟ دختر یتیم به چه کسی پناه برد تا بزرگ شود؟ یا أبَتاهُ! لَیتَنی تَوَسَّدتُ التُّراب و لاأرَی شَیبَکَ مُخضَباً بالدِّماءِ. ای کاش خاک را بالش زیر سر قرار میدادم، ولی محاسن تو را خضاب شده به خون نمیدیدم.
زضرب تازیانه سرم درد میکند
پای ضعیف و در به درم درد میکند
میخواستم ببینمت اما نمیشود
زیرا که پلک چشم ترم درد میکند
از بس که سربه بسترسنگی نهادهام
بابا ببین که زخم سرم درد میکند
از بس کشیده دشمن توگیسوی مرا
دیگر مپرس از چه سرم درد میکند
از بس که گفتهای قصه مادر برای من
این صورتم چو صورت او درد میکند
یکدفعه دیدند لبهایش را روی رگهای بریده گذاشت. گریه کرد و بعد خاموش شد. اهل خرابه احساس کردند که او به خواب رفته، امّا وقتی او را حرکت دادند، دریافتند که جان به جانان سپرده است.[12]
الالعنه الله علی القوم الظالمین.
[1]. کتاب منتهی الامال، ج1، ص 654.
[2]. بحارالأنوار، ج45، ص70.
[4]. تاریخ طبری، ج۵، ص۴۰۷.
[5]. صحیفه امام، ج16، ص374.
[6]. کتاب باراویان نور، دفتر سوم، موسسه روایت سیره شهدا، ص 215.
[7]. باراویان نور، دفتر سوم، موسسه روایت سیره شهدا، ص 232.
[8]. باراویان نور، دفتر سوم، موسسه روایت سیره شهدا.
[9]. بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج44، ص326.
[10]. خدا بود و دیگر هیچ نبود، ص47.
[11] نیمه پنهان ماه، خاطرات غاده چمران همسر شهید چمران، ص23.
[12] . نفس المهموم شیخ عباس قمی ترجمه نظری منفرد ص561و562؛ کامل بهایی ج 2ص178؛ ریحانه کربلا ص 85؛ و کنزالمصائب ص355.