مقالات

شب چهارم، فیش محرم1395/توبه انقلابی، انقلاب عاشورایی

 ۱۳۹۵/۰۷/۰۴

                                                                                                       بسم الله الرحمن الرحیم

 شب چهارم محرم

ایجاد انگیزه[1]

مرحوم آیت الله العظمی سید احمد خوانساری (ره) در موقع ارتحالش می‌فرماید: «از دنیا می‌روم در حالی که دستم خالی است، ولی به یک چیز امیدوارم و آن گریه بر امام حسین (ع) است. به عقیده من همه چیز مردانه‌اش خوب است الا گریه، که زنانه بودنش لطفش بیشتر است.»[2]

هر انسان که دست به اقدامی ‌می‌زند شایسته است، مردانه اقدام کند، اگر ایثار جانی یا مالی است، مردانه پای ایثار خود ایستادگی کند و اگر انقلاب می‌کند، مردانه پای انقلاب خود بماند.

در طول تاریخ افراد زیادی بوده‌اند که با اعتقادی راسخ بر حرکت، جهاد و عقیده خود ایستادگی کرده‌اند و همان تاریخ گواه است که افراد زیاد دیگری هم بوده‌اند که در ابتدا حرکتی مردانه داشته، اما در طول زمان، مرد باقی نمانده‌اند! به تعبیری گروهی از افراد بود‌ه‌اند که «توبه انقلابی» داشته‌اند و گروهی هم که از انقلاب، توبه نموده‌اند. حال ممکن است انقلاب درونی باشد و یا انقلاب بیرونی.

وقتی تاریخ انقلاب اسلامی ایران را مطالعه می‌کنیم، با کسانی آشنا می‌شویم که غیر از این دو دسته‌ بوده‌اند. این گروه سوم افرادی هستند که اصلاً انقلابی نبوده‌اند؛ اما وقتی با انقلاب همراه شده‌اند، در مسیر انقلاب کم نگذاشته و مردانه پای انقلابی‌گری خود ایستاده‌اند. «شاهرخ ضرغام» یکی از این افراد است که به «حُرِّ انقلاب ایران» معروف شده است.

شاهرخ پسر بچه‌ای بوده که حداقل هفته‌ای یک مرتبه، پایش به کلانتری محل، باز می‌شده و برای آزادیش، سند خانه پدرش بابت لات بازی‌های او گرو می‌ماند. او کسی بوده که با رفتارهای نابجایش سزاوار نفرین مادر پیر و مؤمنه‌اش شده بود، اما مادرش به جای نفرین، برای او دعای عاقبت به خیری و سربازی امام زمان (عج) می‌کند؛ دعایی که آن روزها، اطرافیان و فامیل را به خنده وا می‌دارد.

شاهرخ هرسال ماه رمضان را روزه می‌گرفت و نماز می‌خواند؛ اما در دیگر ماه‌ها، آنچنان اهل نماز نبود. او با وجود اینکه قبل از بهمن پنجاه و هفت انقلابی شده بود، اما از بس که پرونده سیاهی داشت، بعد از انقلاب، دادستانی حکم اعدامش را تأیید کرده بود. البته قبل از انقلاب بعد از اثبات توبه و پشیمانی‌اش، حکم اعدامش لغو گردید.

شاهرخ بعد از توبه واقعی‌اش، در دوران دفاع مقدس، فرماندهی عملیات‌های مختلفی در جبهه‌های غرب و مبارزه با منافقین در کردستان و گیلان و گلستان و جنگ تحمیلی در منطقه آبادان را بر عهده گرفت.

کتاب «شاهرخ، حر انقلاب اسلامی»[3] شرح زندگانی اوست که روزی گُنده لات شرق تهران و محله پیروزی بود؛ اما عنایت ویژه امام حسین (ع) و ندای انقلاب آن حضرت، شاهرخ را از گذشته ننگین خود پشیمان کرد، حکایت زندگی شاهرخ ضرغام ناخودآگاه ذهن آدمی را به سوی توّاب کربلا، حر ابن یزید ریاحی می‌برد.

متن و محتوا

شب چهارم ماه محرم، شب بزرگداشت و پاسداشت توبه گری انقلابی است. همان کسی که مردانه پای توبه خود ایستاد. به نظر می‌رسد قدم اول در انقلاب و انقلابی‌گری توبه است؛ چراکه توبه، انقلابی درونی است که در نتیجه اصول معرفت و بیداری در قلب آدمی پدیدار می‌شود و روی دل را به درگاه الهی می‌گرداند و در حقیقت قیامی است علیه هوس‌های پست خود، توبه یکی از ویژگی‌هایی است که انسان را از سایر جمادات و حیوانات ممتاز می‌گرداند.

خداوند متعال در قرآن، ۹۱ بار خود را با اوصاف: غفور، «بسیارآمرزنده» و ۵ بار غفّار، «بسیار بخشنده» یاد شده و در آیات بسیاری، مردم به استغفار و طلب آمرزش از درگاه خدا دعوت شده‌اند و بیش از ۸۰ بار سخن از توبه و پذیرش آن به میان آمده است. برخی از این آیات به شرح ذیل هستند:

1.«وَ مَنْ یَعْمَلْ سُوءاً أَوْ یَظْلِمْ نَفْسَهُ ثُمَّ یَسْتَغْفِرِ اللَّهَ یَجِدِ اللَّهَ غَفُوراً رَحیماً[4]: کسی که کار بدی انجام دهد، یا به خود ستم کند، سپس از خداوند طلب آمرزش نماید، خداوند را آمرزنده و مهربان خواهد یافت.»

2. «قُلْ یا عِبادِیَ الَّذینَ أَسْرَفُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمیعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحیمُ[5]؛ بگو ای بندگان من که بر خود اسراف و ستم کرده‌اید، از رحمت خداوند نومید نشوید که خدا همه گناهان را می‌آمرزد و او بسیار بخشنده و مهربان است.»

تعبیراتی که در این آیه آمده مانند: «بندگان من»، «ناامید نشوید»، «رحمت خدا»، «آمرزش همه گناهان»، «غفور و رحیم بودن خدا»؛ همه حکایت از وسعت دامنه استغفار و پذیرش توبه و گستردگی رحمت الهی می‌کند و تعبیر به «عبادی»؛ «بندگان من»، بیانگر آن است که همه از خوب و بد، بندگان خدا هستند و خداوند به آن‌ها آنچنان مهربان است که آنان را بندگان خودش خوانده است. بنابراین چشم‌انداز امید به آمرزش، بسیار وسیع و گسترده است.

3. «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً[6]؛ ای کسانی که ایمان آورده‌اید، توبه حقیقی و خالص کنید.»

از پیامبر اسلام (ص) سؤال شد: توبه نصوح چیست؟ آن حضرت فرمود: «اَنْ یَتُوبَ التَّائبُ ثُمَّ لایَرْجِعُ فی ذَنبٍ کَما لایَعُودُ الْلَّبَنَ اِلَی الضَّرْع[7]؛ توبه نصوح آن است که شخص توبه کننده به هیچ وجه بازگشت به گناه نکند، آنچنان که شیر هرگز به پستان بر نمی‌گردد.»

باید توجه داشت اولین مرحله از مراحل سیر به‌سوی خداوند، توبه است که سبب زنده شدن دل‌ها و پاکی نفوس می‌شود. حضرت علی (ع) می‌فرماید: «التَّوبةُ تُطهِّرُ القُلوبَ وتَغسِلُ الذُّنوبَ[8]؛ توبه دل‌ها را پاک می‌کند و آثار گناهان را می‌شوید.

البته باید توبه انقلابی باشد، و توبه انقلابی است که سبب پاکی نفس و تقرب به خداوند می‌شود.

حضرت رضا (ع) می‌فرماید: «الْمُسْتَغْفِرُ مِنْ ذَنْبٍ وَ یَفْعَلُهُ کَالْمُسْتَهْزِئِ بِرَبِّه‏[9]؛ کسی که از گناه آمرزش می‌طلبید، در حالی که آن را انجام می‌دهد، همانند کسی است که پروردگار خویش را مسخره کند.»

به قول شاعر:

توبه بر لب، سُبحه بر کف، دل پر از شوق گناه                   معصیت را خنده می‌آید ز استغفار ما

اگر فردی بخواهد توبه انقلابی کند، باید از خاکریز خود، وجود، خون، مال، هوس‌ها، و خواهش‌های درونی گذر کرده و در صدد جبران گناه‌های گذشته باشد تا انقلاب درونی علیه هوس‌ها رخ دهد. به تعبیری، باید مردانه و انقلابی پای توبه‌اش بایستد و از میدان انقلاب درونی فرار نکند.

انقلابی شدن، نیازمند دگرگونی و تحوّل در باورها و اعتقاد و ایمان به خداست.

انقلاب یعنی خودشناسی و بعد از آن، خود را فراموش کردن و حاکم کردن خدا در همه امور خود. این نقطه شروع عاشورایی شدن است، حتّی اگر کسی هرگز در کربلا نباشد، حسینی شده و در کنار امام زمانش قرار گرفته است.

این‌که در منابع دینی از «جهاد با نفس» تعبیر به «جهاد اکبر» شده، دلایلی دارد از جمله:

اول: در جهاد اصغر دشمن گاهی دست به اقدام نظامی ‌زده و وارد میدان کارزار می‌شود؛ اما در میدان «جهاد اکبر» وجود هوی و هوس همیشگی است.

دوم: در میدان جنگ، مرد از نامرد و دوست از دشمن جداست؛ اما در جهاد اکبر آنکه در مقابل ما رجز می‌خواند، نه یک دوست؛ بلکه جلوتر از او یعنی «خود» قرار دارد و بیشتر انسان‌ها متوجه این دشمن نمی‌شوند. دشمن خارجی را می‌توان شناخت، ولی ضربه دشمن مخفی مهلک‌تر است.

توبه واقعی و صادقانه آثاری دارد:

بخشیدن گناهان، وارد شدن به بهشت، محفوظ ماندن از خواری و رسوایی روز قیامت، روشن شدن عرصه محشر در قیامت با نور توبه کنندگان، رستگاری و فلاح در قیامت[10] و محبوب خدا واقع شدن، چنان که خدای سبحان فرمود: «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ وَیُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ[11]؛ خدا توبه کنندگان و پاکان را دوست دارد» و ...

تقوا قبل از توبه است

ناگفته نماند که بهتر از توبه پیشگیری از گناه است. داشتن تقوا در زندگی فردی و اجتماعی و تقویت آن در رفتار کردار و تفکر می‌تواند راه انسان به سعادت را هموار سازد. اسلام علاوه بر تقوای فردی، به تقوای اجتماعی نیز دعوت می‌کند و منظور این است که در راه تحقّق اهداف و ارزش‌های اجتماعی اسلام تلاش کنیم. تقوای سیاسی جزئی از تقوای اجتماعی است و بدین معنی است که انسان از لغزشگاه‌هایی که دشمن بیرونی می‌تواند از آن استفاده کند، پرهیز نماید.

در سال‌های اخیر اصطلاح «تقوای سیاسی» توسط مقام معظم رهبری (حفظه‌الله) و دیگر مسؤلان دلسوز نظام فراوان تکرار شده است و این به دلیل اهمیت این نوع تقوا و آثار و برکات آن در جامعه است.

توبه و انقلاب عاشورایی

در طول تاریخ افراد فراوانی به واسطه نور امام حسین (ع) هدایت شده‌ و افراد زیادی نیز به واسطه هدایت امام حسین (ع) به دین مبین اسلام مشرف شده‌اند. از همین جهت است که «إِنَّهُ لَمَکْتُوبٌ عَلَى یَمِینِ عَرْشِ اللَّهِ مِصْبَاحٌ هَادٍ وَ سَفِینَةُ نَجَاة[12]؛ در طرف راست عرش نوشته شده است: حسین چراغ هدایت و کشتى نجات است.»

در انقلاب اسلامی ایران امثال «رسول ترک»، مرحوم «طیب» و «ضرغام» ـ که ابتدای سخن به زندگی ایشان اشاره شد ـ در پناه امام حسین (ع) و مجالس روضه، هدایت شدند.

«احمد راسم النفیس»[13]و «احمد حسین یعقوب»[14] دو تن از علمای الازهر مصر هستند که با مطالعه کتاب «ابناء الرسول فی کربلاء» نوشته خالد محمد خالد به مذهب تشیع مشرف شده‌اند.

اما در لشگر عمرسعد هم مردانی بودند که مردانه پای توبه خود ماندند و جان خود را در راه امام حسین (ع) فدا کردند:

1. «یزید بن زیاد بن محاصر (مهاجر)» معروف به «ابوالشعثاء کندی» از مردان شریف و شجاع و بی‌باک بود و پیش از آن که امام حسین (ع) به سپاه حر برخورد کند، از کوفه به سوی امام شتافت و به کاروانش پیوست. هنگامی که «مالک بن نسر»، فرستاده ابن زیاد، برای حر پیام آورد که از حرکت امام علیه السلام جلوگیری کند، یزید بن زیاد به وی گفت:«‌ تو مالک بن نسر هستی؟

گفت:« بله»

یزید بن زیاد گفت:« مادرت در عزایت بگرید. این چه پیامی است که آورده ای؟»

مالک گفت:« من از پیشوای خودم اطاعت کردم و به بیعتم وفا نمودم».

یزید بن زیاد گفت:«خیر. تو پروردگارت را نافرمانی کردی و اطاعت از پیشوایت برایت موجب هلاک و ننگ و آتش دوزخ خواهد شد! مگر نشنیده‌ای که خدای تعالی فرموده است:« و آنان را پیشوایانی قرار دادیم که به آتش دوزخ دعوت می‌کنند و روز قیامت یاری نخواهند شد!»[15]

مالک از جواب درمانده شد.

روز عاشورا نیز یزید بن زیاد ابتدا سواره مبارزه می‌کرد و پس از آن که اسب او را پی کردند، در مقابل امام علیه السلام زانو زد و صد تیر به سوی دشمن رها کرد. از آنجا که یزید بن زیاد تیرانداز ماهرى بود، صد تیر به سوى سپاه ابن سعد پرتاب نمود.

امام در حق او چنین دعا کرد: «اللّهُمَّ سَدِّدْ رَمْیَتَهُ وَاجْعَلْ ثَوابَهُ الْجَنَّهَ[16]؛ (خدایا، تیرش را به هدف بنشان و بهشت را پاداشش قرار ده. او پس از تمام شدن تیرها برخاست و گفت: از آن همه تیرهایم تنها پنج تیر به خطا رفت. سپس با شمشیر به صفوف دشمن تاخت او شجاعانه شمشیر مى‌زد تا آنکه به فیض شهادت نایل آمد.[17]

هنگامی که تیرهای یزید تمام شد، برخاست و گفت:« جز 5 تیر همه به هدف نشست».

آن گاه با شمشیر به سپاه دشمن حمله برد و رجز خواند و می گفت:« منم یزید فرزند مهاجر، شجاع تر از شیر بیشه. خدایا من یاور حسین ام و از ابن سعد دور و بیزارم».

و پیوسته جنگ کرد تا به شهادت رسید. نام وی در زیارت ناحیه مقدسه ذکر شده است. [18]

2.   «سعد بن حارث» و «ابوالحتوف بن حارث» هر دو از خوارج بودند. بعد از ظهر عاشورا هنگامى که یاران امام شربت شهادت نوشیدند و صداى زنان و کودکان آل رسول را شنیدند، ناگهان منقلب شدند و گفتند: «لا حُکْمَ الاّ لِلّهِ وَلا طاعَهَ لِمَنْ عَصاهُ»؛ (حکم ویژه خداوند است و از کسى که نافرمانى خداوند کند، نباید اطاعت کرد). سپس گفتند: «این حسین پسر دختر پیامبر است و ما امید شفاعت جدش را روز قیامت داریم پس چگونه با او بجنگیم.» آنان با گفتن این حرف به سپاه کوفه حمله بردند و آنقدر مبارزه کردند تا به شهادت رسیدند.» [19]

3.  «حر ابن یزید ریاحی» یکی از مشهورترین افرادی است که ابتدا فرمانده سپاه عمر سعد بود، اما مدتی بعد، افتخار سربازی در رکاب حضرت سیدالشهداء را به دست آورد و در همین مقام به شهادت رسید.[20]

گریز و روضه

شاه اسماعیل صفوی قرن‌ها بعد از شهادت حرّ، قبر او را شکافت و دستمالی که امام حسین (ع) بر پیشانی او بسته بود را باز کرد، ناگهان خون تازه از محل زخم کهنه جاری گشت، با هر پارچه‌ای که بستند خون بند نیامد، تا اینکه مجبور شدند با همان دستمال یادگار امام حسین (ع) ببندند.[21]

این یک نشانه است که وقتی یک مرد، انقلابی توبه می‌کند تا ابد پای حرف خود ایستاده و بر توبه خود باقی است.

آنگاه که حر با امام حسین (ع) روبرو شد، حضرت دستور داد او و همراهانش را و حتی اسب‌های آنان را سیراب کنند و خود نیز با دستان مبارک خویش، به عدّه‌ای از آن‌ها از جمله، حر آب داد. سپس امام حسین (ع) نماز جماعت بر پا نمود و حُر به حضرت اقتدا کرد. آرام آرام، زمینه نفوذ محبت حسین (ع) در او فراهم گشت، اوّلین گام نفوذ محبت این بود که حر از روی دلسوزی عرض کرد: «اگر بخواهی به راه خویش ادامه دهی و کار را به جنگ بکشانی، کشته می‌شوی»

حر به غلامش «قرّة بن قیس» فرمود: که اسبم را آب بده و آماده کن، مهاجر بن اوس به او گفت: به خدا قسم در هیچ جنگی تو را چنین ندیده بودم که اینگونه برخود بلرزی و اگر به من می‌گفتند که شجاع‌ترین مرد کوفه کیست؟ تو را معرّفی می‌کردم، پس این چه ترسی است که در تو می‌بینم؟ حُر گفت: به خدا سوگند خود را بین بهشت (یاری حسین...) و دورخ (طرفداری از یزید و...) مخیر می‌بینم، و سوگند به خدا که هیچ چیز را بر بهشت (و عشق حسین) برتری نمی‌دهم، اگر چه پاره پاره شوم و مرا بسوزانند.»[22]

سپس حر پرچم سفیدی در دست گرفت و بر اسب خویش سوار شد و با خود چنین زمزمه می‌کرد: «اللَّهُمَّ إِلَیْکَ أَنَبْتُ فَتُبْ عَلَیَّ فَقَدْ أَرْعَبْتُ قُلُوبَ أَوْلِیَائِکَ وَ أَوْلَادِ بِنْتِ نَبِیِّک[23]‏؛ خدایا! من توبه کردم، پس تو توبه مرا بپذیر، به راستی من اعتراف می‌کنم که خطا کردم و من دوستانت را (با مسدود کردن راه و نیروی نظامی) ترساندم و همین طور فرزندان دختر پیغمبرت را.»

خودش را به محبوبش حسین (ع) رساند و روی پای آن حضرت افتاد، عرض کرد: آمده‌ام توبه کنم، آیا توبه من پذیرفته می‌شود یا نه؟

حسین (ع) را متوجّه ساخت که محبّت در درون او شعله ور شده و گویا با تمام وجود فریاد می‌زند:

از پی دادن جان آمده‌ام                      در حضورت به امان آمده‌ام

سوی دریای کرم آمده‌ام                     حُرّم و پیش تو به خجلت آمده‌ام

عرض کرد: من حر بن یزید هستم. امام فرمودند: «أَنْتَ الْحُرُّ کَمَا سَمَّتْکَ أُمُّکَ حُرّاً فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَة[24]؛ تو حرّی و آزاد مردی چنان که مادرت حر نامید، تو در دنیا و آخرت، حرّی»

یا ابا عبدالله!

سوار گمشده را از میان راه گرفتی                             چه ساده صید خودت را به یک نگاه گرفتی

شبیه کشتی نوحی، نه! مهربان‌تر از اویی             که حرِّ بد شده را هم تو در پناه گرفتی

چنان به سینه فشردی مرا که جز تو اگر بود         حسین فاطمه! می‌گفتم اشتباه گرفتی

من آمدم که تو را با سپاه و تیر بگیرم                مرا به تیر نگاهی تو بی سپاه گرفتی

بگو چرا نشوم آب که دست یخ زده‌ام را            دویدی و نرسیده به خیمه‌گاه گرفتی

چنان تبسّم گرمی نشانده‌ای به لبانت                 که از دل نگرانم مجال آه گرفتی

رسید زخم سرم تا به دستمال سفیدت               تو شرم را هم از این صورت سیاه گرفتی[25]

برخی‌ از صاحبان مقاتل نوشته‌اند که از همان‌جا اجازه خواست تا به سوی میدان رود و جان خویش را فدای حسین نماید. حضرت فرمود: «اِنزل؛ بیا پائین»[26] ولی اصرار کرد که به میدان رود حضرت فرمود: «فَاصْنَعْ یَرْحَمُکَ اللَّهُ مَا بَدَا لَک‏؛[27] (هرچه می‌خواهی) انجام بده، خداوند تو را مورد رحمتش قرار دهد در آنچه برای تو ظاهر شده (و تصمیم گرفته ای).»

آنگاه حر به سوی میدان حرکت کرد. همان حرّی که می‌لرزید، آنچنان شجاعانه و مردانه جنگید به حدّی که چهل نفر از مردان جنگی دشمن را از پا درآورد، و سرانجام خود به شهادت رسید.

هر یک از شهدای کربلا، وقتی لب تشنه و بی رمق میان انبوه دشمنان به زمین می‌افتاد، دیگر منتظر خنجر خلاص دشمن بود. اگر کسی دست به سرش می‌زد، با خود می‌گفت: آمده‌اند که کارم را یکسره کنند و سر از بدنم جدا سازند.

دستی به سر حر کشیده شد. با خود گفت: آمده‌اند که...؛ اما نه، این دست، دست ظلم نیست. خیلی مهربان است. چشمانش را باز کرد. چه می‌بیند؟ باورش نمی‌شود! مولایش را بالای سرش دید. سر حر را به دامن گرفت و دستمالی به سرش بست. حر هنوز باورش نمی‌شد. من کجا و دامن امام حسین (ع) کجا!؟ با زبان حال می‌گفت: آقا جان! می‌دانستم که خیلی آقایی. شنیده بودم، ولی دیگر توقع نداشتم، بیایی و سرم را به دامنت بگیری!

اینجا امام حسین (ع) بالای سر حر حاضر شد و دستمال به سر حر بست؛ ولی وقتی خود امام حسین (ع) لب تشنه و بی رمق میان انبوه دشمنان به زمین افتاد،‌ کسی نبود بیاید بالای سرش، جز اینکه شمر خنجر به دست وارد گودی قتلگاه شد ...



[1]. تلفیقی از ابهام و داستان.

[2]. آداب الطلاب، ج1، ص368.

[3]. شاهرخ حر انقلاب اسلامی؛ زندگینامه و خاطرات شهید شاهرخ ضرغام. به کوشش گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی. چاپ سیزدهم. امینیان، ۱۳۸۹، ص ۱۵۰.

[4]. نساء/110.

[5]. زمر/53.

[6]. تحریم/8.

[7]. مجمع البیان، طبرسی، ج 10، ص 318.

[9]. الکافی، ج2، ص 504.

[10]. الکافى، ج 2، ص 431.

[11]. بقره/222.

[12]. إعلام الورى، ص400.

[13]. احمد راسم ابتدا سنی مذهب بود، ولی با خواندن کتاب‌هایی چون «ابناء الرسول فی کربلا» و نیز کتاب «لماذا اخترت مذهب الشیعه» از علامه امین انطاکی مذهب شیعه را پذیرفت. وی همچنین استاد دانشگاه منصوره است.

[14]. استاد «احمد حسین یعقوب» در سال 1358 هـ . ق در شهر جرش کشور اردن در خانواده‌ای شافعی مذهب چشم به جهان گشود. تحصیلات ابتدایی خود را در زادگاهش آغاز و سپس در کشورهای مصر، سوریه و لبنان تا مراحل عالیه به ادامه تحصیل پرداخت و در مشاغل گوناگونی همچون «مقام شهرداری»، «وکالت» و همچنین «امامت جمعه» فعالیت کرد.

[15] . سوره قصص/ 41

[16]. بحارالانوار، ج 45، ص30؛ عوالم بحرانی، ج 17، ص 272؛ تاریخ طبری، ج 7، ص 355؛ الامالی، شیخ صدوق، مجلس30؛ مقتل الحسین، خوارزمی، ج 2، ص 22.

[18] . ابصار العین، ص 102

[20] . علاوه بر افراد بیان شده فوق عذه دیگری نیز در کربلا به مقام توبه نائل شدند: «جُوین بن مالک تمیمى»، «حُلاس بن عمرو راسبى»، از اصحاب امیرمؤمنان و فرمانده نیروهاى آن حضرت در کوفه، که ابتدا با سپاه ابن سعد به کربلا آمده بود، ولی بعد از توبه انقلابی توفیق همراهی سپاه امام حسین (ع) را به دست آورد.«نعمان بن عمرو الراسبى»، «عمرو بن ضبیعه (مشیعه)»، از سوارکاران دلیر کوفه، که از کوفه همراه سپاه عمر سعد بیرون آمد».

[21]. مقتل العوالم، ص 85.

[22]. موسوعة کلمات الامام الحسین (ع)، ص 438.

[23] . الهوف علی قتلی الطفوف، ص 103.

[24]. همان، ص 104 و مناقب آل ابی طالب، ج4، ص100.

[25]. قاسم صرافان.

[26]. مقتل الحسین خوارزمی، ج2، ص11.

[27]. بحارالانوار، ج10، ص117.