بسم الله الرحمن الرحیم
مناسبت: شب هفتم محرم
ایجاد انگیزه[1]
متوکل از بدترین خلفای عباسی بود که با آل ابوطالب دشمنی بسیار میکرد و از اذیت و آزار ایشان دست بردار نبود تا جائی که خباثت او متوجه قبر امام حسین (ع) هم شد.
در تاریخ ثبت شده که «دیزج» ملعون یهودی از طرف متوکل مامور شد و قبر مطهر را شکافت و بوریای تازهای که بنیاسد هنگام دفن آورده بودند، را دید که هنوز باقی و جسد مطهر بر روی آن قرار داشت؛ لیکن او به متوکل نامه نوشت که قبر را به دستور شما نبش نمودم، اما چیزی ندیدم و اصلا جسدی در اینجا نیست.
دیزج به امر متوکل گروهی از یهودیان را به کار گرفت تا دویست جریب از اطراف قبر را شخم زدند و آب بستند و نگهبانانی در اطراف قبر گماشت تا افرادی که به قصد زیارت قبر امام حسین (ع) میآیند را بگیرند و شکنجه دهند![2]
مرحوم شیخ عباس قمی (ره) در کتاب گرانسنگ «تتمه المنتهی»، مینویسد: سبب دستور محو آثار قبر امام حسین (ع)، یکی از زنان مطرب بود که همواره کنیزان آوازخوان را به دربار متوکل میفرستاد. تا اینکه روزی متوکل مست شد و شخصی را به دنبال زن مطرب فرستاد تا آوازه خوانهایش را به دربار او بیاورد و آواز بخوانند.
اما زن مطرب به همراه کنیزان آوازه خوانش به کربلا سفر کرده بودند. او بعد از بازگشت از سفر، یکی از کنیزان خود را برای تغنی به نزد متوکل فرستاد، متوکل از آن کنیز پرسید: این ایام کجا رفته بودید؟ گفت: با خانم خود به زیارت قبر حسین مظلوم رفتیم. متوکل از شنیدن این کلام غضبناک شد و دستور داد تا صاحب کنیزان را گرفته و حبس کردند و اموالش را مصادره نمودند. بعد از آن، دستور داد تا قبر امام و همه بناها و ساختمانها و نشانههای کربلاء را از بین ببرند.[3]
در طول تاریخ تلاشهای متعددی از سوی سلاطین و حاکمان ظالم صورت گرفته تا حتی آثار و نمادهای ظاهری انقلاب عاشورا که قبر امام حسین (ع) و یاران انقلابیاش است را از بین ببرند و یاد و خاطر آنها را از ذهنها پاک کنند، داستان فوق یکی از این جریانات است.
امروزه هم از سوی دشمنان اسلام تلاشهای چشمگیری برای خاموش کردن این انقلاب وجود دارد، از جمله این تلاشها: القای شبهه و تشویش اذهان عمومی، در فضاهای مجازی است. به ویژه که در این زمان دایره شیوع تشیع گسترده شده و این تفکر در مناطق مختلف جهان طرفدار پیدا کرده است. دشمنان شیعه و جریان اسلام آمریکایی به دست و پا زدن افتاده و به حربههای پلیدی چنگ میزنند تا انقلاب عاشورا را زیر سؤال ببرند و عزاداری و یاد امام حسین (ع) را کمرنگ سازند و در نهایت جلوی رشد تشیع و تفکرات آن را در جهان بگیرند؛ اما به خواست خدا تا حالا نتوانسته و نخواهند توانست.
به نظر شما چرا از انقلابهای معروف و فراگیر دیگری همچون انقلاب فرانسه (1789)؛ انقلاب روسیه (1917)؛ انقلاب الجزایر (1962) که در طی یکی دو قرن اخیر اتفاق افتادهاند، اثری باقی نمانده، ولی انقلابی که بیش از حدود 1370 سال پیش روی داده، همچنان زنده و پویا است؟
چرا جنبه تاثیرگذاری این قیام همواره باقی است و این قیام هر ساله سبب بیداری و هوشیاری افراد متعددی میگردد؟ و در یک کلام کوتاه، راز ماندگاری انقلاب عاشورا چیست؟
متن و محتوا
درباره راز ماندگاری این انقلاب نسبت به سایر انقلابهای آزادیبخش، نظریههای مختلفی ارائه شده است. اما یکی از دقیقترین دیدگاهها این است که ماندگاری انقلاب عاشورا به سبب ویژگی و شاخصههایی است که فقط در این انقلاب یافت میشود و در هیچیک از انقلابهای نامبرده وجود ندارد. این شاخصهها است که انقلاب حسینی (ع) را متمایز میکند. بنابراین اگر بخواهیم راز ماندگاری این انقلاب را بدانیم، باید با شاخصهها و ویژگیهایش بیشتر آشنا شویم.
شاخصههای انقلاب حسینی (ع)
1.هدفمند و عقلانی بودن
بعد از رحلت پیامبر (ص) دو انحراف در جهان اسلام رخ داد. انحراف اول، «انحراف از امامت و خلافت» بود و انحراف دوم که به مرور زمان خود را نشان داد، «تغییر ارزشهای اسلامی» بود. اهل بیت (ع) و علویها در برابر این انحرافات ایستادگی کردند؛ اما در عصر امام حسین (ع) دو انحراف جدید در حال شکلگیری بود: یکی اینکه به مرور زمان «سازمان سیاسی اسلام براساس ولایتعهدی بنا میشد»؛ یعنی همان پادشاهی موروثی، انحراف دوم، «خلافت کسی مثل یزید بود» آدمی که به فسق شهرت داشت.
حاکمان قبل از یزید حداقل مراعات ظاهر را میکردند؛ ولی او حتی مراعات ظاهر را هم نمیکرد و به اصول اسلامی پایبند نبود. در چنین شرایطی، وقتی یزید خلیفه میشود، اصرار دارد که اولین بیعت را از امام حسین (ع) بگیرد، زیرا او هم جایگاه امام حسین (ع) را میشناسد و هم در صلح نامه امام حسن (ع) نکاتی وجود دارد که برای دستگاه خلافت مخاطره آمیز است؛ لذا یزید به والی مدینه «ولیدبن عقبة بن ابی سفیان» نامه نوشت که از حسین بن علی (ع) بیعت بگیرد. مروان ملعون، ولید را تحریک کرد تا همان شب از امام حسین (ع) بیعت بگیرد و اگر بیعت نکرد، همانجا گردنش را بزند.[4]
همان شب برای بیعت نزد امام حسین (ع) رفتند؛ اما امام نپذیرفت و خطاب به ولید فرمود: «اَیُّهَا الاَمیرُ! اِنّا اَهْلُ بَیْتِ النَّبُوَّهِ وَ مَعْدِنُ الرِّسالَهِ وَ مُخْتَلَفُ الْمَلایِکَهِ وَ مَحَلُّ الرَّحْمَهِ وَ بِنا فَتَحَ اللّهُ وَ بِنا خَتَمَ، وَ یَزیدُ رَجُلٌ فاسِقٌ شارِبُ خَمْر قاتِلُ النَّفْسِ المحَرَّمَهِ مُعْلِنٌ بِالْفِسْقِ، وَمِثْلی لا یُبایِعُ لِمِثْلِهِ[5]؛ اى امیر! ما از خاندان نبوّت و معدن رسالت و جایگاه رفت و آمد فرشتگان و محلّ نزول رحمت الهى مىباشیم. خداوند (اسلام را) با ما آغاز کرد و با ما پایان برد. در حالى که یزید مردى است فاسق، مَى گسار، قاتل بىگناهان و کسى که آشکارا مرتکب فسق و فجور مىشود. بنابراین، هرگز شخصى مانند من، با مردى همانند وى بیعت نخواهد کرد!»
در این مجلس است که امام حسین (ع) میفرماید: «وَ عَلَى الاِسْلامِ اَلسَّلامُ اِذْ قَدْ بُلِیَتِ الاُمَّهُ بِراعٍ مِثْلَ یَزیدَ؛ زمانى که امّت اسلامى گرفتار زمامدارى مثل یزید بشود، باید فاتحه اسلام را خواند!»
امام حسین (ع) بعد از این جریان، صحنه دیگری از انقلاب خود را با درایت و تدبیر آغاز کرد و روانه مکه شد. در این انقلاب امام بر اساس علم ظاهری و انسانی خود (و نه علم باطنی و ولایی) یک سری اهداف ابتدایی و یک سری اهداف نهایی را در نظر گرفت. هدف ابتدایی امام این بود که با یزید بیعت نکند، زیرا با بیعت امام، مُهر تایید بر پای دو انحراف جدید میخورد. پس امام نباید بیعت میکرد ولو اینکه به هر نتیجهای منتهی شود حتی شهادت.
هدف نهایی امام هم این است که آن دو انحراف، یعنی انحراف خلافت و تغییر ارزشهای اسلامی را سر جای خود برگرداند و اصلاح نماید.
نه تنها امام حسین (ع) انقلابش عقلانی و بر اساس منطق شکل گرفت؛ بلکه افرادی هم که در رکاب امام حسین (ع) جنگیدند و شربت شهادت نوشیدند، آنان نیز با هدف و بر اساس تفکر و تعقل با این انقلاب همراه شدند.
نقل شده در شب عاشورا پیکی برای «بُشربن عمرو خضرمی» خبر آورد که سپاه دیلم فرزندت را اسیر کرده و خانوادهات از تو خواستهاند که به کوفه برگردی تا برای آزادی پسرتان فدیهای تهیه کنی.
او با شنیدن این خبر اظهار داشت: «امیدوارم که خداوند به من و او در برابر این گرفتاریها پاداش دهد. دوست ندارم که فرزندم اسیر باشد و من زنده باشم.»
این سخن بشربن عمرو خضرمی به گوش امام رسید، امامی که از سوز دل مادر و بستگان آن پسر اسیر آگاه بود. از این رو به بشر فرمود: «رَحِمَکَ اللَّهُ أَ انْصَرِفْ وَ أَنْتَ فِی حِلٍّ مِنْ بَیْعَتِی فَاعْمَلْ فِی فَکَاکِ ابْنِکَ و أنا اُعطیکَ فِداءَ إبنِک؛ خداوند تو را مورد رحمت قرار دهد. تو برگرد و برو، از جهت بیعتِ من آسودهخاطر باش. بیعت خود را از تو برداشتم، در آزادی فرزندت اقدام کن، من به قدر فدیه فرزندت و آزادی او چیزهایی به تو میبخشم.»
در این لحظه بُشر باید به امامی جواب دهد که از درون دلها آگاه است، دقایق سخت و نفسگیری بر او گذشت تا اینکه اشک در چشمانش حلقه زد و در همان حال گفت: «هَیهاتَ أنْ اُفارقَکَ ثُم أسئَلَ الرُکْبانَ عَن خَبَرِک، لا یَکُنْ و اللهِ هذا أبداً[6]؛ محال است من از تو جدا شوم و سپس خبر تو را از شترسواران و قافلههایی که عبور میکنند، بگیرم! به خداوند سوگند هرگز این کار شدنی نیست و من از تو جدا نمیشوم.»
بُشر آنچه در دل داشت صادقانه عرضه کرد و نشان داد سوز فراق امام زمانش چه اندازه برای او سنگین است. او اگر تنها بر اساس احساسش اقدام میکرد، میبایست برای آزادی پسرش از کربلا میرفت؛ ولی او بعد از تفکر و تعقل، تصمیم به ماندن و همراهی امام زمانش گرفت و در این راه جانش را تقدیم نمود.
بنابراین انقلاب امام حسین (ع) با برنامه بوده و یک سیر منطقی و هدف عقلانی را دنبال میکرده و به دنبال تفکر و تعقل شکل گرفته و تنها یک انقلاب و قیام احساسی و ماجراجویانه نبود. اگر تنها یک انقلاب احساسی بود و بدون منطق و تفکر رخ میداد، مطمئنا بعد از مدت کوتاهی از ذهنها پاک میشد و دیگر کسی برای این انقلاب و شهدای آن اشک نمیریخت و مجلس عزاداری برپا نمیکرد.
البته از ابتدایی که امام حسین (ع) قیام کردند تا الان که در قرن ۱۵ هجری هستیم؛ در طرف مقابل، کسانی از حزب اموی بودند که تلاش میکردند قیام ابا عبدالله (ع) را یک حرکت غیرمعقول و احساسی جلوه دهند و القا میکردند که حضرت بدون برنامه و تحت تاثیر احساس وارد این میدان شده است.
اکنون هم دشمنان شیعه و اسلام، چون جاذبههای قیام عاشورا در جهان اسلام را مشاهده میکنند؛ تلاش دارند که شبهاتی درباره عاشورا بسازند و آن را گسترش دهند؛ آنها میدانند که شیعه در پناه سه اصل بنیادی «امامت و ولایت»، «عاشورا» و «انتظار» معنا پیدا میکند، بر همین اساس میخواهند به شکلهای مختلف انقلاب عاشورا را زیر سؤال ببرد تا به نوعی جلوی رشد تشیع و تفکرات آن را در جهان بگیرد؛ اما از آنجا که تاریخ، معقول و هدفمند بودن این انقلاب را ثبت کرده است، نمیتوانند صدمهای به عاشورا بزنند.
عزادارانی هم که میخواهند برای امام حسین (ع) و یاران مظلومش عزاداری کنند، باید از دو بال عقلانی و عاطفی برخوردار باشند، هم شور حسینی داشته باشند و هم شعور حسینی؛ زیرا شور به تنهایی نمیتواند سبب بقای عزاداری و پیوند عمیق و کامل عزادار با این انقلاب شود و لذا کسانی که تنها برای شور به این عزاداریها میآیند، همینکه محرم تمام میشود، دیگر آثاری از انقلاب حسینی در آنها نیست، پس عزادار واقعی، هم پیروی عقلانی از عاشورا دارد و هم پیروی احساسی و عاطفی. هم برای بالا بردن شعور و معرفت خود نسبت به آموزههای دین، وارد عزاداری میشود و هم برای شور و همراهی عاطفی و احساسی.
2.اخلاق محوری
پیامبر اکرم (ص) از همان ابتدای دعوت دینی، یکی از اهداف بعثت خویش را چنین معرفی نمودند:
«إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَکَارِمَ الْأَخْلَاق[7]؛ همانا بدان جهت خداوند مرا به رسالت برگزیده است که مکارم اخلاق را تکامل بخشم و انسان را با اخلاق حسنه بیارایم.»
امام حسین (ع) هم که انقلابش دنباله رو همان انقلاب نبوی است، ارکان انقلابش را بر محور اخلاق اسلامی بنا نهاده و این روحیه از ابتدا تا انتها در این انقلاب و یاران انقلابی امام (ع) موج میزند. همین ویژگی یکی از رموز ماندگاری انقلاب حسینی (ع) است.
انقلابهای بسیاری در تاریخ هست که در مسیر قیام، اخلاق را فراموش کرده و در مواقع حساس حتی انسانیت خود و طرفهای مقابل را نادیده میگیرند؛ اما رفتارهای اخلاقی امام حسین (ع) در انقلاب کربلا حتی با دشمنان بسیار شگفت انگیز و قابل تأمل است.
برخورد اخلاقی امام حسین (ع) با حربن یزید ریاحی یکی از صحنههای رویارویی با دشمن در مسیر این انقلاب است.
لشگر حر حرکت میکند تا جلوی امام را بگیرد. آنگاه که از دور لشگر حر دیده میشود، امام میفرمایند: «مشکها را پر آب کنید، اینها از راه دور میآیند و تشنهاند.» لشگر اسلام بسیج شده و مشکها را پر میکنند. هنگامی که سپاه حر از راه میرسد، امام (ع) میفرماید: «هم به خودشان آب بدهید و هم اسبهایشان را سیراب کنید.»
علی بن طعان محاربی: میگوید من کمی با تاخیر رسیدم، دیدم همه مشغول آب خوردن هستند و کسی من را نمیبیند. ناگهان متوجه شدم که خود امام حسین (ع) به سراغ من آمد و به لهجه حجازی گفتند: «شترت را بخوابان تا آبت بدهم. شترت بلند است نمیتوانم به تو آب بدهم.» من نفهمیدم که حضرت چه میگوید، چون لهجهام عراقی بود. امام این بار فرمودند: «یَابنَ اَخِی اِنخ الجَمَل؛ پسر برادرم شترت را بخوابان» وقتی شتر را خواباندم، امام مشک آب را به من دادند. آنگاه که خواستم آب بخورم، سر مشک را درست در دست نگرفته بودم؛ آب از اطراف سر مشک میریخت. امام فرمود: سرش را بپیچان تا آب نریزد. باز من متوجه نشدم تا اینکه خود حضرت آمدند و سر مشک را پیچاندند تا من به راحتی از آن آب بخورم.»[8]
این روحیه اخلاق محور امام است که توبه حر را میپذیرد. حری که راه را بر امام بسته و دشمنی خود را ثابت کرده بود؛ اما آنگاه که با حالت پشیمانی به نزد سپاه امام میآید، با وجود اینکه امام به او نیازی ندارد (زیرا با آمدن حر، معادلات کربلا تغییری نمیکرد)، ولی امام ذرهای کینه و نفرت نسبت به او نداشت!
حضرت ابا عبدالله الحسین (ع) وقتی از دور حر را دیدند، بدون توجه به بدی و پستی اقدام قبلی او، بدون هیچگونه سرزنشی، او را پذیرفتند و بخشیدند.
حر، از شدّت شرمندگی سر به زیر و سرافکنده و هرچه امام حسین (ع) میفرمودند: تو را عفو کردم، سرش را بالا نمیآورد. زیرا او خجالت میکشید در روی ایشان نگاه کند. آنگاه امام برایش استغفار نمود و فرمود که «أَنْتَ الْحُرُّ کَمَا سَمَّتْکَ أُمُّکَ حُرّاً فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ»[9]
این برخوردهای اخلاقی و انسانی است که قیام کربلا را در طول تاریخ ماندگار کرده است.
اما ما عزاداران عاشورایی چگونه با همسایگان و برادران و خواهران خود برخورد میکنیم؟ آیا در روابط خانوادگی و اجتماعی خود اخلاق را سرلوحه قرار میدهیم یا بیاخلاقی را؟
متاسفانه برخی از ما همینکه با دیگری درگیر شویم، آبرو و حیثیت او را نشانه میگیریم، اخلاق و انسانیت را زیر پا گذاشته و با تهمتها و تهدیدها و غیبتها فرد را ناکار میکنیم!
هنگام برخورد با دوستان خود، چقدر این سیره عملی و کاربردی امام حسین (ع) را به کار میگیریم؟
آیا اخلاق ما، با درگیریهای خانوادگی و طلاقها رابطهای دارد یا خیر؟
3. رنگ خدایی داشتن
بر اساس نص صریح قرآن کریم: «ما عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ[10]؛ آنچه نزد شماست فانى مىشود، امّا آنچه نزد خداست باقى است.» همه چیزها از بین میرود، مگر چیزی که رنگ الهی داشته باشد. وقتی حوادث و آدمها رنگ خدایی پیدا میکنند ماندگار میشود.
یکی از شاخصههای انقلاب حسینی (ع) صبغه الهی بودن آن است. یعنی رنگ خدا دارد. امام حسین (ع) برای خداوند همه چیز خود را تقدیم میکند و زمانی که برای خدا چیزی را دادی، خداوند همان را برایت نگه میدارد.
اصحاب و اهل بیت (ع) ایشان نیز با صبغه الهی به میدان آمدند. چنانکه شنیدهاید تنها تقاضای امام در حادثه کربلا از سپاه دشمن این بود که امشب را به ما مهلت بدهید تا به عبادت خدا بپردازیم و گفته شده که در شب عاشورا صدای زمزمه عبادات اصحاب امام حسین (ع) مثل کندوی زنبور عسل بلند بود و به گوش میرسید.[11]
آیا ما کارهایمان را برای رضای خدا انجام میدهیم، یا برای رضای دیگران؟ خشنودی خدا در تصمیم گیریها و برنامهریزیهای ما چه جایگاهی دارد؟ چه کسانی رضایت همسر و فرزند و دوستان و بستگان را بر رضای خدا ترجیح میدهند؟
عبادات ما چگونه برگزار میشود؟ چه مقدار به نماز اول وقت اهمیت میدهیم؟ آیا به خاطر نماز کار را تعطیل میکنیم یا ...؟
گریز و روضه
اما یکی از چیزهایی که امام حسین (ع) در انقلاب عاشورا تقدیم کرد و تا قیامت ماندگار است، فرزند شش ماههای است که روی دست پدر پرپر شد.
برخلاف آنچه که بعضی از دشمنان و ناآگاهان میگویند، امام حسین (ع) با برنامه و بر اساس تفکر و تدبر، علیاصغرش را روی دست گرفت و به سوی میدان روانه شد.
«وقالَ یا قَومِ إن لَم تَرحَمونی؛ اگه به من رحم نمیکنید.» «فَارحَموا هذَا الطِّفل» آیا به او آب دادند یا خباثت و پلیدی خود را آشکار کردند.[12]
امام حسین (ع) حتی با نشان دادن لبان خشکیده علی اصغرش هم به دنبال نجات امت جدش رسول خداست، به امید آنکه یکی از دشمنان، دلش به رحم بیاید و با رساندن قطره آبی، خود را به امام زمانش برساند و هدایت گردد.
تا این صحنه پدیدار شد، نانجیب صدا زد حرمله، چرا داری نگاه میکنی؟
«فَرَماهُ رَجُلٌ مِنهُم بِسَهمٍ ثَلاث شُعَب فَذَبَحَهُ، فَجَعَلَ الحُسَینُ علیه السلام یَبکی ویَقولُ: اللّهُمَّ احکُم بَینَنا وبَینَ قَومٍ دَعَونا لِیَنصُرونا فَقَتَلونا[13]؛ در این حال مردى از آنان تیر سه شعبهاى به سوى او انداخت و ذبحش کرد. حسین (ع) مىگریست و مىگفت اى خدا! حکم کن بین ما و بین قومى که ما را خواندند تا یاریمان کنند، پس کشتند ما را.»
از اینجا به بعد شرایط بسیار سختتر میشود: «ثُمَّ تَلَقَّى الدَّمَ بِکَفَّیْهِ فَلَمَّا امْتَلَأَتَا رَمَى بِالدَّمِ نَحْوَ السَّمَاءِ؛ خون علی را در دستش ریخت و رو به آسمان پاشید». «ثُمَّ قالَ: هَوْنٌ عَلَیَّ ما نَزَلَ بی أَنَّهُ بِعَیْنِ اللهِ[14]؛ فرمود: تحمل این داغ بر من آسان است؛ زیرا در محضر خدا هستم.» امام باقر (ع) میفرماید: «فَلَمْ یَسْقُطْ مِنْ ذلِکَ الدَّمِ قَطْرَةٌ إِلَى الْأَرْضِ[15]؛ یک قطره از این خون به زمین نریخت.»
خدایی بودن عاشوراست که این صحنهها را ماندگار میکند تا آنانکه حتی اگر بعد از حدود 15 قرن اسم علی اصغر بیاید، اشک در چشمان حلقه میزند و بغض راه گلوها را میگیرد.
به روی دست پدر عاشقانه جان میداد گلی ز باغ لبش دست باغبان میداد
سپیدی گلویش شد نشان تیر ولی شکوه خنده خود را به او نشان میداد
کمان ابروی او دل شکار بود ای کاش کمان سرکش دشمن کمی امان میداد
تمام چارستون حسین را لرزاند سه شعبهای که علی را تکان تکان میداد
کمی ز خون گلو را به آسمان پاشید نمی ز خون گلو غسل آسمان میداد
به لحظه لحظه سرخ غروب عاشورا حسین در گذر عشق امتحان میداد
[2]. زندگانى حضرت امام حسین علیه السلام (ترجمه جلد 45 بحار الأنوار)، ص 383.
[3]. تتمه المنتهی فی وقایع ایام خلفا، ص 238 ـ 241.
[5]. اللهوف على قتلى الطفوف، ص 23.
[6] . اللهوف على قتلى الطفوف، ص 93.
[7] . بحارالانوار، ج 68، ص 382.
[8]. الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، ج2، ص 78.
[9]. اللهوف على قتلى الطفوف، ص 104.
[11] . بحارالانوار، ج 44، ص 394.
[12] . سفینه البحار، ج 5، ص 57.
[13] . تذکرة الخواص، سبط این جوزی، ص ٢٥٢.
[14] . الهوف علی القتلی الطفوف، ص 117.
[15] . بحارالانوار، ج45، ص 46.