مقالات

شب دهم، فیش محرم1395/ابزارهای نفوذ دشمن برای تضعیف انقلاب حسینی (ع)

 ۱۳۹۵/۰۷/۰۴

بسم الله الرحمن الرحیم

شب دهم محرم

ایجاد انگیزه[1]

تاریخ درسها و عبرتهای زیادی دارد و اگر نبود این درسها و عبرتها، چه بسا اشتباهات و خطاهای ملت ها مدام تکرار می شد. برای تذکر آن درسها و عبرتها و مصون ماندن از آن خطاها شعار هایی مد نظر قرار می گیرد. یکی از شعارهایی که تقریباً از اوایل انقلاب و با شروع دوران دفاع مقدس به صورت همگانی موردتوجه مردم ایران قرار گرفته و در اغلب مراسم‌های مذهبی و سیاسی کشور بر زبان میلیون‌ها زن و مرد ایرانی جاری می‌شود، شعار: «ما اهل کوفه نیستیم علی تنها بماند» می‌باشد. شعاری که امروز ملت شجاع و قهرمان ایران اسلامی سر می دهند برگرفته از درس ها و عبرت های تاریخ اسلام می باشد و گویای این نکته ظریف است که ما با بصیرت و هوشیاری و با موقعیت شناسی و ولایت مداری، فریب نیرنگ بازان و حقه بازان زمانهی خود را نخواهیم خورد و دست از ولی خود بر نخواهیم داشت.

«ما اهل کوفه نیستیم» به این معنی است که در راه دستورات دین و ولایت از چنان استقامتی برخورداریم که طمع مال دنیا و آسایش در آن نداریم تا رهبر دینی و سیاسی خود را تنها گذاشته و باعث شویم تاریخ صلح امام حسن (ع) را بر ولیمان تحمیل گردد.

«ما اهل کوفه نیستیم» به این مفهوم است که ما گروهی نیستیم که دشمن بتوانند با ارعاب، مذاکره و تطمیع و تحریم، حمایت ما را از ولایت سلب کند؛ بلکه از دیار سلمانیم و در خیل کوفیانی همچون حبیب بن‌مظاهر، هستیم که تا آخرین قطره خون به حمایت از مولایمان می‌پردازیم و نمی‌گذاریم تاریخ کربلا دوباره تکرار شود؛

بنابراین «ما اهل کوفه نیستیم، علی تنها بماند» جمله‌ای ‌است کوتاه، با مفهومی به عمق هزار و چهارصد سال تاریخ. پس نباید به آسانی از کنار آن گذشت.

حال این سؤال‌ها به ذهن می‌آید: چرا کوفه به اینجا رسید؟! چرا امّت اسلامی که آن‌قدر نسبت به جزئیات احکام اسلامی و آیات قرآنش دقّت داشت، در چنین قضیه آشکاری، دچار غفلت و سهل‌انگاری شد و فاجعه‌ای به عظمت کربلا رخ داد؟ ما چه کنیم که آن‌گونه نشود؟ آیا مردم زمان ما، از جامعه زمان پیغمبر و امیرالمؤمنین (ع) قرص‌تر و محکم‌تر هستند؟!

متن و محتوا

یکی از مؤثرترین راه‌حل‌ها این است که باید ابزارهای دشمن برای نفوذ در مردم کوفه را شناخت و ابزارها و تکنیک‌های دشمن برای نفوذ در خواص را رصد کرد. باید دید دشمن چه کرد با کوفیانى که با آن همه شور و شوق امام زمان خود  را دعوت کردند، اما ایشان را یارى نکرده و حتی در برابر ولی خدا شمشیر کشیدند؟

کوفیان نامه‌های متعددی به امام حسین (ع) نوشتند. نامهنگارى آنان، در ایام اقامت امام حسین (ع) در مکه (دهم ماه رمضان سال 60 ق) آغاز شد[2] و از جهت تعداد به حدی رسید که مى‌توان از آن به نهضت نامه‌نگارى یاد کرد. این حرکت به مرحله‌اى رسید که در هر روز به طور متوسّط ششصد نامه به امام (ع) مى‌رسید تا اینکه تعداد نامه‌ها به دوازده هزار نامه رسید.[3]

نامه‌نگاران از یک طیف خاص نبوده و گروه‌هاى مختلف با گرایش‌هاى بسیار متفاوت را در بر مى‌گرفته، به‌گونه‌ای که در میان آن‌ها نام شیعیان خاصی همچون سلیمان بن صرد خزاعى، مسیّب بن نجبه خزارى، رفاعة بن شداد و حبیب بن مظاهر دیده مى‌شد. در نقطه مقابل افرادى از حزب اموى ساکن در کوفه، همانند شبث بن ربعى (که بعدها مسجدى به شکرانه کشته شدن امام حسین (ع) بنا کرد)، حجّار بن ابجر (که در روز عاشورا در حالى‌که از سرداران سپاه عمر بن سعد بود، نامه خود به امام (ع) را انکار کرد)، یزید بن حارث بن یزید (او نیز نامه خود به امام (ع) را در روز عاشورا انکار کرد) و عمرو بن حجاج زبیدى (مأمور شریعه فرات همراه با پانصد سوار به منظور جلوگیرى از دسترسى امام (ع) به آب) در فهرست آن‌ها دیده مى‌شد که اتفاقاً شورانگیزترین نامه‌ها را نیز اینان نگاشتند و به امام (ع) گزارش لشکرى آماده (جند مجنّد) را دادند.[4]

اما به نظر مى‌رسد اکثریت نامه‌نگاران را- که در تاریخ نامى از آن‌ها برده نشده است- توده مردمى تشکیل مى‌دادند که عمدتاً به دنبال منافع مادى خود بودند و به آن سمتى مى‌رفتند که احساس مى‌کردند باد به آن طرف مى‌وزد. اینان گرچه در بحران‌ها، توان رهبرى بحران را ندارند؛ امّا موجى عظیم‌اند که دشمن، مى‌تواند با تدبیرهاى خود، به خوبى از آنان بهره گرفته و با سوارى گرفتن از آن‌ها، به مقصد خود برسد.

سیاست‌ها و ابزارهای نفوذ دشمن

سیاست‌ها و ابزار نفوذ دشمن برای رخنه در کوفیان و انقلاب حسینی (ع) متعدد می‌باشد. در این فرصت به دو مورد اشاره خواهیم کرد:

1.مذاکره

با ورود ابن زیاد به کوفه، اشراف قبایل و نیز طرفداران اموى، به سرعت دور او را گرفتند و او را در جریان ریز مسائل کوفه گذاشتند. عبیداللَّه در همان آغاز ورود خود از محبوبیت امام (ع) نزد کوفیان و گستردگى قیام به خوبى مطلع گشت و با عمامه‌اى سیاه و صورتى پوشیده وارد کوفه شد. مردم منتظر امام (ع) به خیال آنکه او امام حسین (ع) است، استقبال بسیار گسترده و پر شورى از او به عمل آوردند. ابن زیاد با این خدعه بستر مذاکره و صحبت با مردم را برای خود فراهم کرد و با تکیه بر تجربیات سیاسى خود در بصره و نیز با کمک طرفدارانش، سیاست‌هاى عاجلانه و ابزارهای مؤثرى را براى نفوذ در مردم و تضعیف انقلاب حسینی (ع) در پیش گرفت.

بنابراین مذاکره و تعامل درس عاشورای حسینی (ع) نبود؛ بلکه از ابزارهای نفوذ دشمن در کربلا بود که با کمک آن، مردم را خریدند تا علیه امام خودشان شمشیر بکشند.

ابزار مذاکره برای دشمن به خوبی جواب داد و مردمی که آمده بودند سخنان امام حسین (ع) را گوش دهند و دل‌هایشان با امام بود، شمشیرهایشان علیه امام از نیام خارج شد.

اینجا مناسب است این نکته را هم یادآور شویم که امام حسین (ع)، هرگز به مذاکره به معنای تعامل و رسیدن به یک توافق با حکومت جور و ظلم و دستگاه نامشروع بنی‌امیه، تن نداد. در مکاتبه و نامه‌ای که بین امام حسین (ع) و معاویه، صورت می‌گیرد، امام به صراحت، می‌فرماید: «آیا تو همان معاویه‌اى نیستى که فرزند ناپاکی چون زیاد را بر عراق و بصره مسلط کردى تا دست و پاهاى مردم را قطع نماید، چشم‌هاى آنان را از کاسه درآورد، ایشان را بر فراز شاخه‌های درخت خرما به دار بزند... إِنِّی لَا أَعْلَمُ فِتْنَةً أَعْظَمَ عَلَى هَذِهِ الْأُمَّةِ مِنْ وَلَایَتِکَ عَلَیْهَا ... من براى این امت، فتنه‌ای بزرگ‌تر از این نمى‏بینم که تو خلیفه آنان باشى من نظری را براى خودم و دینم و امت حضرت محمد بهتر از این نمى‌بینم که با تو بجنگم؛ اگر من با تو جهاد کنم، قربهً الى اللّه تعالى جهاد می‌کنم و اگر جهاد با تو را ترک کنم، باید براى این گناه از پروردگارم طلب مغفرت کرده و از او بخواهم که مرا هدایت کند.»[5]

بنابراین درگیری امام با معاویه و یزیدیان، به معنای مذاکره نبوده و نخواهد بود، بلکه منشأ این نزاع به سر اعتلای کلمه «الله هی العلیا» بوده است و نه تعامل و مذاکره. امام صادق (ع) در این خصوص می‌فرماید: «إِنَّا وَ آلُ أَبِی سُفْیَانَ أَهْلُ بَیْتَیْنِ تَعَادَیْنَا فِی اللَّهِ قُلْنَا صَدَقَ اللَّهُ وَ قَالُوا کَذَبَ اللَّهُ، قَاتَلَ أَبُو سُفْیَانَ رَسُولَ اللَّهِ وَ قَاتَلَ مُعَاوِیَةُ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ وَ قَاتَلَ یَزِیدُ بْنُ مُعَاوِیَةَ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ وَ السُّفْیَانِیُ‏ یُقَاتِلُ‏ الْقَائِم؛ ما و خاندان ابوسفیان، دو خانواده هستیم که به جهت خداوند با یکدیگر دشمنی کردیم. ما خداوند را تصدیق کردیم و آن‌ها تکذیبش کردند. ابوسفیان با پیامبر جنگید و معاویه با علی بن ابی­طالب (ع) و یزید با حسین بن علی (ع). سفیانی نیز با قائم (عج) خواهد جنگید.»[6]

خرید خواص

 دشمن برای نفوذ در انقلاب حسینی از ابزار مذاکره به خوبی بهره برد و با «خرید خواص» و «تهدید عوام» به هدف خود رسید.

خواص چه کسانی بودند:

الف) روسای قبایل

در زمان امام حسین (ع)، اشراف و رؤساى قبایل، مهم‌ترین نیروى تأثیرگذار اجتماعى در رخدادهاى سیاسى بودند، زیرا انسجام و نظام قبیلگى هنوز پایدارى خود را داشت. عبیداللَّه به خوبى مى‌دانست که چگونه رؤسای قبایل را به دور خود جمع کند. او با رشوه‌هاى کلان و وعده‌های نجومی توانست نیروى اشراف و رؤساى قبایل را به سمت خود بکشاند، چنان‌که ابن عبداللَّه عائذى درباره وضعیت آنان، این چنین به امام (ع) گزارش مى‌دهد: «به اشراف کوفه رشوه‌هاى کلان پرداخت شده و جوال‌هاى آن‌ها را پر از جو و گندم‌ کرده‌اند، دوستى آنان تصاحب‌شده و خیرخواهی‌شان را براى خود برداشته‌اند و آن‌ها یکپارچه علیه تو گشته‌اند!»[7]

ب) عرفا و عریفان

دومین نیروى اجتماعى تأثیرگذار که عبیداللَّه از آن‌ها نیز به خوبى بهره برد، نیروى «عرفا» بود. «عرفا» در اصطلاح به کسى گفته مى‌شد که: مسئولیت گروهی را بر عهده داشت. وظیفه اصلى «عریف» آن بود که دفترهایى تهیه کرده و در آن اسامى افراد زیر نظر خود همراه با زنان و فرزندانشان را ثبت کنند، چنان‌که اسامى تازه متولدین نیز به سرعت در این دفتر ثبت و اسامى افراد از دنیا رفته محو مى‌شد. بدین ترتیب آنان شناخت کامل از محدوده مسئولیت خود به دست مى‌آوردند.

عبداللَّه بن زیاد در همان آغاز ورود خود به کوفه، زیرکانه در صدد استفاده از این نیروى قوى اجتماعى برآمد. او پس از اولین سخنرانى خود در مسجد جامع، به قصر آمده و «عرفا» را احضار کرد و خطاب به آن‌ها چنین گفت: «شما باید نام غریبان و مخالفان یزید را که در عرافت شما هستند، براى من بنویسید. همچنین هر کسی را از خوارج و مشکوکین که نظر بر اختلاف پراکنى دارند، باید به من گزارش دهید. کسى که به این دستور عمل کند با او کارى نداریم اما هر کسی معرفی نکند باید ضمانت عرافت خود را به عهده بگیرد و نباید هیچ مخالف و یاغى در عرافت او با ما مخالفت کند. اگر چنین نشود، از پناه ما خارج شده و مال و خون او بر ما حلال است. هر عریفى که در عرافت او کسی از شورشیان علیه یزید یافت شود، آن عریف بر در خانه‌اش به دار آویزان خواهد شد و همه افراد تحت عرافت او از پرداخت عطاء محروم خواهم کرد.»[8]

تهدید عوام

ابزار مذاکره عمدتاً حول محور تهدید، تشویق، وعده‌ووعید مى‌چرخد، ابن زیاد در اولین سخنرانى‌اش در مسجد جامع کوفه، گفت: «فَاَنَأ لِمُحسِنکم و مُطیعکُم کَالوَالَد البِرّ و سوطِى و سَیفى عَلى مَن تَرَکَ اَمرِى وَ خَالَف عَهدى[9]؛ من براى فرمانبرداران همانند پدرى مهربان و شمشیر و تازیانه‌ام برای نافرمانان است.»

به رخ کشیدن سپاه شام و خبر از حرکت این سپاه از شام به کوفه، براى سرکوبى عاصیان از حربه‌هایى بود که از سوى او به کار گرفته شد. مردم کوفه پس از صلح امام حسن (ع) که آخرین رویارویى آن‌ها با سپاه شام بود ابهّت فراوانى از آن سپاه یکپارچه در ذهن خود ترسیم کرده و به‌هیچ‌وجه در خود توان مقابله با آن را نمى‌دیدند. همین تهدید بود که به میان جامعه زنان نیز سرایت کرد به گونه‌اى که آن‌ها به سوى خویشان خود(همچون برادر یا شوهر که در سپاه مسلم بودند) آمده و او را از سپاه جدا مى‌کردند.[10]

2. تحریم و تطمیع

یکی دیگر از ابزارهای نفوذ و رخنه دشمن، موضوع تحریم و تطمیع است. تحریم مایحتاج عادی زندگی مردم توسط ظالمان و زورگویان، قدمتی دیرین در تاریخ دارد. هرجا که مستبدان و متکبران، دستشان از منطق و استدلال، تهی می‌شد اقدام به محروم نمودن مؤمنان از اقلام مصرفی و نیازمندی‌های روزمره می‌کردند.

سال هفتم بعثت بود که مشرکان مکه، به دلیل هراس روزافزون از نفوذ اسلام در میان مردم، تصمیم به اعمال تحریم‌های سنگین علیه پیامبر و مسلمین نمودند. آنان با هم هم‌قسم شدند که تا از پای درآوردن پیامبر (ص) و یارانش، دست از دشمنی برندارند.

این قطعنامه با حدود 80 امضا به تصویب رسید و تقریباً همه مستکبرین آن عصر، بر تحریم مسلمانان اتفاق‌نظر داشتند. حتی «ولیدبن مغیره» اشخاصی را در مکه گماشته بود که فریاد می‌زدند: «هر کس از حامیان محمد خواست چیزی بخرد قیمت را آن‌قدر بالا ببرید که از معامله صرف‌نظر نماید.»[11]

نتیجه آن شد که مسلمانان، سه سال را با مشقت و زحمت فراوان، در منطقه‌ای به نام «شِعب ابی‌طالب» که در اطراف مکه قرار داشت، سپری کنند.

مهم‌ترین منبع مالى مردم کوفه هم دریافت عطا و جیره از سوى حکومت بود. «عطا»، مقدار پرداخت نقدى بود که از سوى حکومت کوفه، یکجا یا طی چند قسط به مردم پرداخت مى‌شد؛ و «جیره» کمک‌هاى مانند خرما، گندم، جو و روغن و ... بود که ماهیانه در اختیار آنان قرار مى‌گرفت.

یکى از موفق‌ترین شگردهاى ابن زیاد در پراکنده کردن اطرافیان مسلم، تهدید به تحریم و قطع عطا و جیره در صورت ادامه شورش و به افزون کردن عطا و جیره در صورت پراکنده شدن آنان بود.[12] ابن زیاد با استفاده از همین ابزار تحریم توانست در لشکر عظیمى از مردم کوفه نفوذ کند و آن‌ها را علیه انقلاب حسینی وارد جنگ کند. امام حسین (ع) نیز تأثیر این ابزار را به خوبى درک کرده و به همین نکته مورد بحث اشاره نموده و می‌فرمایند: «وَ کُلُّکُمْ عاص لاِمْری غَیْرُ مُسْتَمِع لِقَوْلی، قَدِ انْخَزَلَتْ عَطِیّاتُکُمْ مِنَ الْحَرامِ وَ مُلِئَتْ بُطُونُکُمْ مِنَ الْحَرامِ، فَطَبَعَ اللّهُ عَلى قُلُوبِکُمْ، وَیْلُکُمْ أَلا تَنْصِتُونَ، أَلا تَسْمَعُونَ؛ شما از دستور من سرپیچى مى‌کنید و به سخنانم گوش فرا نمی‌دهید، چراکه عطاهای شما تنها از راه حرام بوده و شکم‌هایتان از حرام پرشده است و خداوند بر دل‌های شما مُهر زده است. واى بر شما! آیا ساکت نمی‌شوید؟ آیا به سخنانم گوش فرا نمی‌دهید.[13]

پیام این کلام امام حسین (ع) این است که در سایه تهدید و تحریم وظیفه شما حفظ کرامت و عزت و نپذیرفتن عطاهای حرام دشمن و مقاومت و ایستادگی است نه تن دادن به مذاکره و پذیرفتن مفاد آن.

و امروز بعد از گذشت 1400 سال، باز هم قصه تحریم‌ها تکرار شده است و این بار، یزید و شمر در لباس آمریکا و انگلیس، ملت انقلابی ایران را آماج تحریم‌ها قرار داده‌اند تا بلکه دست از حرکت پرشتاب خود به سمت قله‌های افتخار بردارند.

وقتی شمرهای زمان برای شما بستر مذاکره بعد از تحریم فراهم می‌کنند، شما باید عباس گونه عمل کنید. وقتی شمر، عباس بن علی را مخاطب قرار می‌دهند و برای علمدار کربلا امان‌نامه می‌آورد ابوالفضل بی‌اذن ولی امر خویش، به شمر نگاه هم نمی‌کند و آنگاه که امام حسین به عباس اذن می‌دهند که جوابش را بده هرچند فاسق باشد (أَجِیبُوهُ‌ وَ إِنْ‌ کَانَ فَاسِقاً[14]) حضرت عباس (ع) که کانون غیرت، حمیت و وفاداری است، بر شمر بانگ می‌زند و می‌فرماید: «لَعَنَکَ اللَّهُ وَ لَعَنَ أَمَانَکَ أَ تُؤْمِنُنَا وَ ابْنُ رَسُولِ اللَّهِ لَا أَمَانَ‌ لَهُ[15]؛ بریده باد دستان تو و لعنت خدا بر تو و امان‌نامه تو ای دشمن خدا، ما را فرمان می‌دهی که از یاری برادر و مولایمان حسین (ع)دست برداریم و سر در طاعت ملعونان و ناپاکان درآوریم آیا ما را امان می‌دهی ولی برای فرزند رسول خدا (ص) امانی نیست؟»

 گریز و روضه

اینجا، صحبت از دست دادن و قدم زدن و قهقهه با دشمن و مذاکره و تعامل نیست. صحبت از بی اذن ولی نگاه نکردن است و قاطعیت و غیرت.

اینجا صحبت از تحریم آب است و دستان بریده ابوالفضل در شکستن تحریم آب، صحبت از تحریم آب است و لبان خشکیده شش‌ماهه ابی‌عبدالله (ع).

اینجا صحبت از برداشتن تحریم آب است اما زمانی که سرها را بریدند؛ خیمه‌ها را سوزاندند و اهل‌بیت (ع) را به اسارت بردند ... عرصه عاشورا به گستره تاریخ است؛ یزید صفتان تاریخ، برای لغو تحریم‌ها به کمتر از این راضی نمی‌شوند.

آزمون تحریم آب و آزمون عطش و تشنگی یکی از آزمون‌های سخت کربلا بود. سه روز قبل از شهادت امام حسین (ع) در روز هفتم محرّم دستورى از عبیداللَّه بن زیاد به عمر بن سعد ابلاغ شد که: «بین حسین و آب فاصله انداز و مگذار که قطره‏اى از آن بنوشند.»

ابن سعد عمرو بن حجاج را با پانصد سوار، مأمور مراقبت از شریعه فرات به منظور جلوگیرى از دسترسى امام (ع) و یارانش به آب کرد. عطش و تحمل تشنگى در آن بیابان سوزان به ویژه با آن کاروان مشتمل بر زنان و کودکان بسیار طاقت‌فرسا بود و روضه عطش همان روضه‌ای است که جبرئیل امین هم برای حضرت آدم (ع) و توبه ایشان به آن اشاره می‌کند. به حضرت آدم (ع) می‌فرماید: «یُقتَل عَطْشَاناً غَریباً وَحیداً فَریداً، لَیسَ لَهُ نَاصِرٌ وَ لَا مُعینٌ؛ شهید می‌شود در حالتی که تشنه و بی‌کس و تنها باشد و او را یار و یاوری نباشد.» «وَ لَوْ تَرَاهُ یا آدَمُ وَ هُوَ یَقُولُ وَا عَطَشَاهْ وَا قِلَّةَ ناصِراه حَتّی یَحُول الْعَطَشُ بَینَهُ وَ بَینَ السَّمَاءِ کَالدُّخان فَلَمْ یُجِبهُ احَدٌ الَّا بالسُّیوفِ؛ ای آدم، اگر او را ببینی در حالتی که می‌گوید: (وَا عَطَشَاهْ وَا قِلَّةَ ناصِراه) تا گاهی که از تشنگی چشمش چنان تاریک می‌شود که آسمان را نتواند ببیند و هیچ‌کسی او را جواب ندهد الا با شمشیر.»

امام سجاد (ع) که خود شاهد صحنه هولناک کربلا بود، در موارد زیادی به مسئله عطش اشاره کرده است. پس از حادثه کربلا، در بیان چگونگی دفن پیکر شهدای کربلا نقل شده است که امام سجاد (ع) هنگامی که بدن مطهّر امام حسین (ع) را دفن کرد، با انگشت خویش بر روی قبر نوشت: «هذا قَبْرُ الحُسَیْنِ بنِ عَلِیِّ بنِ ابی طالِب اَلَّذِی قَتَلُوهُ عَطْشاناً غَریبا[16]؛ این قبر حسین بن علی است که او را با لب تشنه و غریب کشتند.»
همچنین، هنگامی که خبر بازگشت اهل‌بیت (ع) از اسارت به محمد حنفیه رسید، وی به استقبال کاروان آمد. وقتی محمد حنفیه در مورد امام حسین (ع) از امام سجاد (ع) سؤال می‌کند، ایشان می‌فرماید: «یا عَمّاهُ! قَتَلُوهُ عَطشاناً و کُلُّ الحَیواناتِ رَیّانٌ؛ عمو! پدر ما را با لب تشنه کشتند در حالی که همه حیوانات را سیراب می‌کردند.»[17]

بعد از حدود 1400 سال روضه عطش سال گذشته در سرزمین منا عینیت یافت؛ سعودی‌ها با تبعیت از ابن زیاد زمانه، با ممانعت از رساندن آب به حجاج بیت‌الله الحرام، گوشه‌ای از کربلا را تکرار کردند

به یاد آن عزیزان هم امشب بر ابی عبدالله اشک بریزیم و گریه کنیم:

بگذار با تو این شب آخر به سر شود              ای وای اگر که امشب زینب سحر شود

هرچه به صبح واقعه نزدیک می‌شویم             از غصه تو دلهره‌ام بیشتر شود

ای میهمان تشنه‌لبم، بر غریبی‌ات                 پهلو شکسته آمده تا نوحه‌گر شود

تا آه می‌کشی جگرم تیر می‌کشد                 خواهر به حال بی‌کسی‌ات خون جگر شود

مرحوم شیخ جعفر شوشتری می‌گوید[18]: در روز عاشورا، چهار جا، چهار عضو بدن ابی‌عبدالله به خاطر بی آبی از کار افتاده بود که حتی شاید اگر آب هم می‌دادند، کار از کار گذشته بود و فایده نداشت.

اولین جایی که از عطش از کار افتاد چشمان امام حسین (ع) بود، امام صادق (ع) می‌فرماید: جدّ ما در روز عاشورا، از شدت عطش چشمانش آسمان را دود می‌دید.

دومین عضو، لب‌های آقا بود، می‌دانی چرا؟ حمیدبن مسلم می‌گوید دیدم لب‌های حسین (ع) مانند دو چوپ خشک شده به هم می‌خورد، دیدم از لب‌های حسین خون می‌آید.

سومین عضو، زبان حضرت بود، همان زمان که علی اکبر را بغل گرفت، زبان در دهان علی گذاشت، علی اکبر دید بابا از خودِ او تشنه‌تر است.

چهارمین عضو جگر حسین بوده، هلال بن نافع می‌گوید، آمدم نزدیک گودال، جنگ تمام شده، از بالای گودال نگاه کردم، دیدم لب‌های حسین تکان می‌خورد، نزدیک‌تر رفتم، گفتم شاید حسین نفرین می‌کنه، دیدم می‌گوید: «لشگر جگرم از تشنگی می‌سوزد» از گودال آمدم بیرون، سریع رفتم آب آوردم، دیدم شمر دارد بیرون می‌آید، گفت کجا می‌روی، گفتم می‌روم پسر فاطمه را سیراب کنم، گفت زحمت نکش، من سیرابش کردم ... .



[1]. روش ابهامی.

[2]. وقعة الطف، ص 92.

[3]. بحارالانوار، ج 44، ص 344.

[4]. وقعة الطف، ص 93- 95.

[5]. بحار الانوار، ج 44، ص 213.

[6]. همان، ج 52، ص 190.

[7]. وقعة الطف، ص 174.

[8]. تاریخ طبرى، ج 4، ص 267.

[9]. وقعة الطف، ص 110.

[10]. همان، ص 125.

[11]. فروغ ابدیت، ج 1، ص 351.

[12]. تاریخ طبرى، ج 4، ص 277.

[13]. مقتل خوارزمی، ج 2 ص 6.

[14]. اللهوف، ص ۸9.

[15]. بحار الأنوار، ج‏44، ص 391.

[16]. مقتل الحسین مقرّم، ص 32.

[17]. ناسخ التواریخ، ج 3، ص 178.

[18]. گلواژه‌های روضه.