مقالات

شب یازدهم، فیش محرم1395/پیامدها و عواقب بی‌تفاوتی نسبت به نفوذ دشمن

 ۱۳۹۵/۰۷/۰۴

بسم الله الرحمن الرحیم

شب یازدهم محرم

ایجاد انگیزه[1]

در دوران بعثت پیامبر گرامی اسلام (ص)، دوازده نفر از دانشمندان یهود، تصمیم گرفتند براى ایجاد تزلزل و تردید در مسلمانان، صبحگاهان نزد آن حضرت آمده و اظهار ایمان کنند، ولى در آخر روز از اسلام برگردند و بگویند: ما محمد و آیین او را دیدیم، ولى با آنچه در تورات و انجیل آمده است، مطابقت ندارد. آنان قصد داشتند تا با این نقشه ماهرانه به هم‏کیشان خود این‌گونه وانمود کنند که اگر اسلام مکتب خوبى بود، دانشمندان و نخبگان از آن دست بر نمى‏داشتند، با این کار هم در مسلمانان تردید به وجود می‌آوردند و هم سایر یهودیان را از مسلمان شدن باز می‌داشتند. خداوند متعال با نزول آیه زیر، نقشه شوم آنان را برملا ساخت: «وَ قالَتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ آمِنُوا بِالَّذی أُنْزِلَ عَلَى الَّذینَ آمَنُوا وَجْهَ النَّهارِ وَ اکْفُرُوا آخِرَهُ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ[2]؛ جمعى از اهل کتاب (از یهود) گفتند: «(بروید در ظاهر) به آنچه بر مؤمنان نازل شده، در آغاز روز ایمان بیاورید و در پایان روز، کافر شوید (و باز گردید)! شاید آن‌ها (از آیین خود) بازگردند! (زیرا شما را، اهل کتاب و آگاه از بشارات آسمانى پیشین مى‏دانند و این توطئه کافى است که آن‌ها را متزلزل سازد).»

در روایتى از امام صادق (ع) آمده است: آنگاه که رسول خدا (ص) فرمان تغییر قبله از بیت‌المقدس به کعبه را در هنگام نماز ظهر ابلاغ کردند، یهود گفتند: به آنچه در آغاز روز بوده ایمان آورید، ولى بدان چه در پایان روز آمده (تغییر قبله) کفر ورزید تا آنان از آن قبله بازگردند و به طرف بیت‌المقدس نماز بخوانند.[3]

در این جریان عده‌ای از دانشمندان و عالمان یهود با توسل به طناب پوسیده نفوذ قصد منحرف ساختن مسلمانان را داشتند. «نفوذ» یکی از ابزارهای دشمنان است که معمولاً همراه با ورود پنهانی است و در جهت تغییر باورها و جایگزین کردن باطل به جای حق از آن استفاده می‌شود.

به نظر شما، نفوذ در انسان‌ها از چه زمانی و توسط چه کسی آغاز شده است؟

اگر افراد و یا جامعه‌ای نسبت به نفوذ دشمنان بی‌توجه باشند، چه پیامد و عواقبی برای آن‌ها به دنبال دارد؟

متن و محتوا

مسئله نفوذ از زمان خلقت انسان معنا پیدا کرد. هنگامی که ابلیس قسم یاد کرد که انسان را گمراه ‌کند. ابلیس با تغییر باور آدم (ع)، او را قانع کرد تا از درخت ممنوعه استفاده نماید و بدین سبب دشمنی خود را آشکار ساخت. شیطان برای تغییر باورها، ابتدا در ذهن انسان نفوذ می‌کند و خود را به عنوان دوست معرفی می‌کند تا انسان او را باور کرده و به او اعتماد نماید. این اعتماد است که جداره حفاظتی انسان را شکسته و سبب تسلط شیطان بر انسان می‌شود.

نفوذ دشمنان در جوامع و حکومت‌ها و افراد نیز به همین روش صورت می‌گیرد. آنان در مرحله اول سعی می‌کنند اعتماد دیگران را به خود جلب کرده و آنگاه مقاصد خویش را القاء نمایند و اگر نتوانند چنین کنند، به صورت پنهانی در باورها نفوذ می‌کنند. این روش با نام «جنگ نرم» شناخته می‌شود.

در یک حکومت دشمن از دو مسیر می‌تواند نفوذ کند. نفوذ در «مسئولان» و نفوذ در «مردم».

هدف دشمن از طراحی نفوذ در مسئولان، تغییر دادن محاسبات مسئولان آن حکومت است که نتیجه آن، قرار گرفتن فکر و اراده مسئولین در مشت دشمن است و در این حالت، دیگر نیازی به دخالت مستقیم دشمن نیست و فرد مسئول بدون آنکه حتی خود بداند، همان تصمیمی را می‌گیرد که دشمن می‌خواهد.

هدف از نفوذ در مردم، آماج قرار دادن باورهای مردم نسبت آرمان‌ها و ارزش‌ها و تضعیف روحیه خودباوری و استقلال‌طلبی آنان است.

در هر صورت بی‌اعتنایی نسبت به ورود دشمن و عدم مقابله با آن، پیامدها و نتایج بسیار ناگواری را در پی خواهد داشت. ازجمله پیامدهای بی‌تفاوتی نسبت به نفوذ دشمن می‌توان به چند مورد زیر اشاره کرد:

1) پایمال شدن ارزش‌ها

در دوران ولایت امام حسین (ع) یزیدیانِ فرصت‌طلب، توانستند با نفوذ در افکار و اذهان مردم، ارزش‌ها و آرمان‌هایی که پیامبر اسلام (ص) با فداکاری و از جان گذشتگی آن‌ها را بنا کرده بود، زیر پا گذاشته و ارزش‌های اسلامی را تا حدودی از جامعه اسلامی، ریشه‌کن سازند.

ارزش‌هایی که یزیدیان زمان پایمال کردند، ابعاد مختلفی از جوامع اسلامی را در برمی‌گرفت و تنها منحصر به ارزش‌های معنوی و مذهبی نبود؛ بلکه در بعد سیاسی ارزشی همچون ولایت حاکمان الهی؛ در بعد اقتصادی صرف بیت‌المال مسلمین در خوش‌گذرانی و شراب‌خواری؛ در بعد اجتماعی تحقیر شیعیان واقعی و در بعد فرهنگی از بین رفتن سیره و سنت پیامبر اسلام (ص)، در دستور کار نفوذ گران یزیدی قرار گرفته و بر اساس همین مواضع عمل می‌کردند.

از این رو انقلاب امام حسین (ع) جراحی دوباره‌ای بود تا ارزش‌ها را به جامعه برگرداند. پیام خونین عاشورا در صفحه تاریخ ثبت شد و حرکت اعتراضی امام حسین (ع) یک جنبه قیامی و یک جنبه پیامی داشت. جنبه‌های پیامی آن توسط خواهر بزرگوارشان حضرت زینب کبری (س) و امام سجاد (ع) شروع شد و امروز تمام مرزهای آزادگی جهان را در نوردیده و به گوش احرار عالم رسیده است و اگر پیام‌رسانان این قیام زیبا و هنرمندانه و حساب‌شده و با بصیرت عمل کنند این فرهنگ عاشورایی که اصول آن انسانیت، حریت و مبارزه با ظلم است را برای مهیاکردن جامعه مهدوی جوامع بشری احیاء خواهند کرد.

دشمنان امروز ما هم همواره درصدد این هستند که با نفوذ بر مسئولین و مردم، باورهای آنان را تغییر داده تا ارزش‌های اسلامی را در جامعه ریشه‌کن کنند تا بتوانند بر همه دنیا حکومت کنند. تا زمانی که ارزش‌ها در جامعه وجود دارد، دشمن نمی‌تواند به اهداف خود برسد. از طرفی انجام کودتا و جنگ، هزینه‌های بسیار زیادی را بر آنان تحمیل می‌کند، از این‌رو تنها راه رسیدن به اهداف شوم خود را نفوذ می‌بیند که با هزینه بسیار پایین، می‌تواند آنان را به مقصد خود برساند.

اما جهاد و شهادت یکی از ارزش‌های اسلامی است که باعث می‌شود مؤمنین باصلابت و قدرت در برابر دشمنان بایستند. دشمن تمام تلاش خود را می‌کند تا مفهوم جهاد و شهادت را از کتاب درسی حکومت‌های اسلامی در منطقه آسیای مرکزی حذف نماید. البته در برخی موارد موفق و در برخی موارد ناموفق بوده است.

بنابراین اگر ما نسبت به نفوذ دشمنان بی‌تفاوت باشیم، این ارزش‌ها پایمال شده و بازیچه دست بیگانگان قرار می‌گیرد.

2)انحراف افراد و دین

دومین پیامد بی‌تفاوتی نسبت به نفوذ دشمن، انحراف مردم از دین است. این جمله کلیدی امام حسین (ع) بهترین توضیح برای این پیامد است. «عَلَى‏ الْإِسْلَامِ‏ السَّلَامُ‏ إِذْ قَدْ بُلِیَتِ الْأُمَّةُ بِرَاعٍ مِثْلِ یَزِیدَ»[4]

در عصر امام حسین (ع) با وجود حاکم لاابالی همچون یزید، بسیاری از سنت‌های زمان رسول خدا (ص) تغییر یافته و اعمال و عقاید انحرافی جایگزین آن شده بود، بدعت‌ها و خرافات رونق یافته و افکار انحرافی در میان مسلمانان رواج یافته بود.

امام حسین (ع) در خطبه‌ای که بعد از ورود به کربلا بیان نمودند، وضع دین‌داری جامعه آن روز را چنین ترسیم می‌کنند: «إِنَّ النَّاسَ‏ عَبِیدُ الدُّنْیَا وَ الدِّینُ لَعْقٌ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ یَحُوطُونَهُ مَا دَرَّتْ مَعَایِشُهُمْ فَإِذَا مُحِّصُوا بِالْبَلَاءِ قَلَّ الدَّیَّانُونَ[5]؛ مردم بندگانِ حقیر دنیا هستند و دین شیء بی‏مقداری بر سر زبان آن‏ها است. مردم تا آن زمانی دیندار هستند که معیشت آنان تأمین شود، اما وقتى به وسیله بلاء مورد آزمایش قرار بگیرند، دین‌داران اندک خواهند بود.»

امام حسین (ع) این وضعیت را نتیجه رفتار ناشایست حاکمان بنی‌امیه می‌دانست. از این‌رو با آگاهی، انقلاب کربلا را آغاز نمود.

امروزه هم جریان‌ها و گروه‌های مختلفی در کشور ما توانسته‌اند با نفوذ بر اذهان، تعدادی از مردم را جذب خود نمایند و آنان را از مسیر صحیح ایمان، منحرف کنند. گروه‌هایی که از طرف دشمنان اسلام، تقویت می‌شوند. شیطان‌پرستان، داعش، دروایش، بهائیت و عرفان‌های کاذب و ... از جمله آن گروه‌ها هستند.

هریک از این گروه‌ها اعتقادات و افکار منحرف خود را با تمام توان به کار گرفته‌اند تا با نفوذ بر مردم، آنان را از راه راست منحرف کرده‌اند.

به طور مثال شیطان‌پرستان که با اعتقادات و افکار منحرف خود و نمادهای به کارگیری شده در جامعه به صورت زیرزمینی و گاه هم آشکار رشد نموده و افرادی را به خود مشغول کرده‌اند. از این‌رو ضروری است کارگزاران تربیتی، نهادهای فرهنگی و خانواده‌ها با برنامه‌ریزی منظم، افراد آسیب‌پذیر را شناسایی و برای ایمن‌سازی آنان اقدام کنند.

باید خانواده‌ها و مربیان مدارس تمام همت خود را برای تربیت و تقویت باورهای اسلامی به کار ببندند تا در برابر نفوذ دشمن از طریق شبهات بتوانند از کیان خود دفاع نمایند.

3)تضعیف حاکمیت اسلامی

سومین پیامد بی‌تفاوتی نسبت به نفوذ دشمن، تضعیف حکومت اسلامی است.

امام حسین (ع) یکی از اوصیای پیامبر اسلام (ص) است که همچون دیگر پیامبران و اوصیایشان، در پی تشکل حکومت اسلامی بودند؛ زیرا در نگاه امام حسین (ع) حکومت بهترین وسیله برای جلب رضای خدا و بهترین عامل برای زمینه‌سازی هدایت و رشد و تعالی بندگان اوست و اگر این حکومت به دست نااهلان بیفتد، نه‌تنها زمینه تعالی بندگان خدا از بین می‌رود، بلکه زمینه حاکمیت شیطان و جهل و کفر و شرک حاصل می‌شود و امام نمی‌تواند نسبت به این پیامدهای مثبت و منفی بدون توجه باشد.

روزی امام حسین (ع) در جمع معتمدان و بزرگان و عالمان سخنرانی مفصلی ایراد نمود و در این سخنرانی که ظاهراً در زمان معاویه و در ایام حج بوده، بزرگان قوم را مخاطب قرار داد و آنان را به وظیفه مهم امربه‌معروف و نهی از منکر متذکر شد و خاطرنشان کرد که چون شما این وظیفه را ترک کرده‌اید، حکومتی که حق شما عالمان است به دست نااهلان افتاده و کسانی بر شما حاکم شده‌اند که صلاحیت حکومت ندارند؛ و آن‌ها را به شدت برای ترک امربه‌معروف و نهی از منکر توبیخ کرد و از ستمگری حاکمان و عاملان حکومت اموی ناله سر داد و فرمود: «اللَّهُمَ‏ إِنَّکَ‏ تَعْلَمُ‏ أَنَّهُ‏ لَمْ‏ یَکُنْ‏ مَا کَانَ‏ مِنَّا تَنَافُساً فِی سُلْطَانٍ وَ لَا الْتِمَاساً مِنْ فُضُولِ الْحُطَامِ وَ لَکِنْ لِنُرِیَ الْمَعَالِمَ مِنْ دِینِکَ وَ نُظْهِرَ الْإِصْلَاحَ فِی بِلَادِکَ وَ یَأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبَادِکَ وَ یُعْمَلَ بِفَرَائِضِکَ وَ سُنَنِکَ وَ أَحْکَامِک‏[6]؛ خدایا، تو می‌دانی آنچه از ما سرزده برای سبقت جویی به سوی سلطنت دنیایی یا به دست آوردن چیزی از مال‌ومنال دنیا نبوده است، لکن ما می‌خواهیم علامت‌های دین تو را بنمایانیم و اصلاح را در بلاد اسلامی آشکار کنیم تا بندگان مظلوم تو امنیت یابند و به دستورات و احکام واجب و مستحب تو عمل شود.»

این جمله امام به خوبی ارزش وسیله‌ای حکومت را آشکار می‌کند و معلوم می‌گرداند که اگر حکومت به دست افراد نفوذی غیر صالح باشد، حداقل نسبت به این مسائل مهم بی‌توجه هستند و اگر در دست ستمگران باشد، این مسائل مهم تعطیل می‌گردد، پس برای محقق ساختن این اهداف متعالی باید حکومت را به دست گرفت و جامعه را بر مبنای آموزه‌های اسلامی اداره نمود.

بنابراین نگاه امام به حکومت، نگاه وسیله‌ای بود و امام حکومت را بهترین وسیله برای اجرای دین خدا و خدمت به خلق خدا می‌دانست و خود را موظف می‌دانست برای به دست آوردن آن تلاش نماید.

امروزه هم محققان و تحلیل گران بر این باورند که نفوذ دشمنان دین، باعث تضعیف باورها و ارزش‌ها در بین جامعه و حکومت‌ها شده و موجبات ناکارآمد سازی و فروپاشی نظام‌های سیاسی را فراهم می‌سازد.

فروپاشی حاکمیت اسلامی در اندلس، نمونه‌ای از فروپاشی از درون از طریق استحاله فرهنگی است. مسلمانان در اواخر قرن اول هجری، تحت تأثیر انگیزه‌های دینی و شور مذهبی، با سرعتی کم‌نظیر بر سراسر اندلس و حتی اعماق فرانسه مسلط شدند، اما به‌مرور با بروز اختلافات میان گروه‌های مختلف مسلمان برای کسب قدرت، دنیازدگی، فساد اخلاقی و رفاه‌طلبی بسیاری از مسلمانان، به‌ویژه سران و بزرگان آن‌ها، زمینه آسیب‌پذیری و انحطاط فراهم شد. دشمن با بهره‌گیری از ضعف‌های درون جامعه اسلامی، به تدریج قدرت یافت و ابتدا با به راه‌اندازی جنگ نرم و کمک به گسترش فساد و فحشا، موفق به تضعیف اقتدار و ناکارآمد سازی حاکمیت آنان شد. سپس با جنگ سخت، طومار قدرت و حکومت مسلمانان و درنهایت حضور آنان در اندلس را در هم پیچید. در چند سال اخیر، انقلاب مصر هم همین‌گونه سرنگون شد و انقلابی که تنها مدت کوتاهی دوام یافت و مخالفان انقلاب با پشتیبانی دشمنان اسلام، همان انقلابیون را محکوم و مجازات کردند.

اگر امروز کشورهای اسلامی منطقه نمی‌توانند اتحاد و یکپارچگی خود را در برابر دشمنان اسلام حفظ نمایند، برای این است که دشمن با تمام قوا از جمله روش نفوذ استفاده کرده و با تبلیغات فراوان توانسته برخی از مردم را فریب دهد و برخی از خواص مسلمان را با خود همراه سازد و مثلاً در جایی شیعه انگلیسی به وجود آورده‌اند و در جایی سنی تکفیری و با ایجاد اختلاف، زمینه درگیری میان پیروان دو مذهب شیعه و سنی را فراهم نموده‌اند.

4)شهادت و ترور انقلابیون واقعی

یکی دیگر از پیامدهای شوم نفوذ دشمن، شهادت و ترور انقلابیون واقعی است. گاهی ترور فیزیکی است و در آن شخص را از ادامه حیات ساقط می‌کنند؛ مثل امامانی که شهید شده‌اند؛ (دانشمندان هسته‌ای ایران با این نوع نفوذ و ترور به شهادت رسیدند.)

 اما گاهی ترور شخصیتی است، یعنی شخصیت فردی را زیر سؤال می‌برند. این نوع ترور از زمان‌های بسیار دور وجود داشته است. معاویه، جهت تخریب شخصیت امیرالمؤمنین علی (ع)، نقشه‌ای شوم کشیده بود. او به بچه‌های شامی، بزغاله یا برّه هدیه می‌کرد و می‌گفت این بزغاله از جانب معاویه است و زمانی که بچه‌های شامی با بزغاله‌های خود انس می‌گرفتند و بزرگ‌تر می‌شدند، عمال معاویه بزغاله را که گوسفند شده بود از بچه‌ها می‌گرفتند و می‌گفتند این کار از جانب علی است و ما به فرمان علی این گوسفند را از شما می‌گیریم. در واقع با همین حیله‌ها کینه حضرت علی (ع) و بچه‌های حضرت علی (ع) را در دل مردم شامی می‌کاشتند.[7]

با این جریان باید بفهمیم که چرا امام سجاد (ع) سخت‌ترین لحظات اسارتشان را در شام می‌داند و سه مرتبه می‌فرماید الشام الشام الشام ...

امروزه هم دشمنان از طریق عوامل تبلیغاتی جنگ روانی و با استفاده از وسایل ارتباط ‌جمعی، شخصیت‌های مطرح و مؤثر جامعه اسلامی را به زیر ذره‌بین کشیده و از راه‌های بزرگ‌نمایی، ارائه اطلاعات ساختگی و جعلی، مدرک سازی، شهادت‌های دروغ، تحریف حقایق، آنان را ترور شخصیت می‌کنند. نتیجه این نفوذ و ترور این است که شخصیت‌های برجسته و بانفوذ، نزد مخاطبان و طرفداران خود دچار بی‌منزلتی و تخریب چهره می‌شوند و اثرپذیری از کلام و رفتارشان کم می‌شود.

بنابراین همان‌گونه که امام علی (ع) می‌فرماید باید پیوسته دشمن را زیر نظر داشت، اگر لحظه‌ای از دشمن غفلت کنیم، آسیب‌های فراوانی از ناحیه دشمن وارد می‌شود. ایشان می‌فرمایند: «مَنْ نَامَ عَنْ‏ عَدُوِّهِ‏ أَنْبَهَتْهُ‏ الْمَکَایِدُ[8]؛ کسی که از دشمن غفلت کند، حیله‌ها و کیدهای دشمن بیدارش خواهد ساخت.»

آن حضرت درباره مکر و حیله دشمن می‌فرماید: «کُنْ لِلعَدوِ المَکَاتِم أَشَدُ حَذَرَاً مِنکَ لِلعَدوِ المُبَارِز[9]؛ از دشمن پنهان بیشتر از دشمن آشکار بر حذر باش.»

گریز و روضه

امام حسین (ع) می‌دانست که بعد از ایشان، او را ترور شخصیتی می‌کنند و به او اتهام خارجی می‌زنند. از این‌رو به روایت: «اتَّقِ مَواضِعَ التُّهَمِ»[10] دقیقاً عمل کرد و از همان مدینه تا کربلا و روز عاشورا، هر زمان شرایط را مناسب می‏دید، خویش را معرفی می‌‏کرد؛ برای اینکه جلوی این تهمت را بگیرد.

«أَنِّی ابْنُ بِنْتِ نَبِیِّکُمْ فَوَ اللَّهِ مَا بَیْنَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ ابْنُ‏ بِنْتِ‏ نَبِیٍ‏ غَیْرِی فِیکُمْ وَ لَا فِی غَیْرِکُم‏[11]؛ مگر نه این است که من پسر دختر پیامبرتان هستم؟! و الله اگر به مشرق و مغرب عالم‏ بروید، چه در میان خودتان و چه در بین دیگران، پسر دختر پیامبرى غیر از من نخواهید یافت.»

اما این مردم سنگدل، چگونه با کسی که فرزند رسول خدا (ص) بود برخورد کردند؟!

«صَلَّ اللَّهُ‏ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ (ع)»

آنگاه که سید الشهداء از بالای اسب روی زمین افتاد، ذوالجناح چند لحظه‌ای اطراف حضرت می‌گردید و دشمنان را از حضرت دور می‌کرد: «ثُمَّ تَمَرَّغَ فی دَمِ الحُسَینِ علیه السلام وَ قَصَدَ نَحوَ الخَیمَهِ وَ لَهُ صُهَیلٌ عالٍ وَ یَضرِبُ بِیَدِهِ الاَرضَ[12]؛ سپس خود را به خون امام حسین (ع) آغشته نمود و به سمت خیمه‌ها حرکت نمود و با صدای بلند شیهه می‌زد و دستش را به زمین می‌کوبید و با زبان خود می‌گفت: «اَلظَّلیمَه اَلظَّلیمَه مِن اُمَّهٍ قَتَلَت اِبنِ بِنتِ نَبیِّها[13]؛ یعنی فریاد از ظلم! فریاد از ظلم امتی که پسر دختر پیامبرشان را کشتند.»
اهل حرم صدای شیهه ذوالجناح را شنیدند. از روزنه خیام نگاه نمودند، ذوالجناح را بی سوار، با لجام رها شده و زین واژگون و یال غرق به خون دیدند که گاهی شیهه می‌زند گاهی شیون می‌کند و گاهی سر بر زمین می‌کوبد و گاهی سم بر زمین می‌ساید. در حالی‌که بدنش پر از خون و تیر است.

ناگاه اهل حرم از خیمه بیرون دویدند و در میانشان ولوله افتاد، گریان و اشک‌ریزان وا اماما! وا سیدا! وا ابتا! وا رسول‌الله! وا علیا! و وا زهرا گویان، گرد ذوالجناح حلقه زدند و از احوال اباعبدالله می‌پرسیدند. بعضی رکابش را می‌بوسیدند و بعضی تیر از بدنش در می‌آوردند و بعضی دست به یال خونی ذوالجناح می‌کشیدند و به سر و صورت خود می‌مالیدند.
ام‌کلثوم دست‌ها را بر سر نهاده بود و از سوز دل فریاد می‌زد: «وا محمداه، وا جَدَّاه، وا نَبیّاه، وا اَبا القاسِماه، وا عَلیاه، وا جَعفَراه، وا حَمزَتاه، وا حَسَناه، هذا حُسینٌ بِالعَراء، صَریعٌ بِکَربَلا[14]؛ یا محمد، یا جدا، ای پیامبر، ای اباالقاسم، یا علی، یا جعفر، یا حمزه، ای امام حسن این حسین توست که در معرکه افتاده و در کربلا کشته شده.» ام‌کلثوم بعد از این جملات غش کرد.
حضرت سکینه (س) فریاد می‌زد: ای وای که فخر اولاد آدم کشته شد، ای مرگ! چرا مرا نمی‌بری؟ من زندگی بی پدر را نمی‌خواهم.[15]

چهره از خون خدا کردی خضاب ای ذوالجناح!                  چون شرار افتاده‌ای در پیچ و تاب ای ذوالجناح!
صیحه‌هایت الظّلیمه، شیهه‌هایت یا حسین                    هر نفس داری هزاران التهاب ای ذوالجناح!
ای بُراق تیر باران گشته در معراج خون                           از چه بر تن زخم داری بی‌حساب ای ذوالجناح!
فاش بر گو ماه زینب را کجا انداختی                              در یم خون یا میان آفتاب ای ذوالجناح!
گوش کن در قَلزم خون از گلوی خشک او                       دمبدم آید صدای آب آب ای ذوالجناح!



[1]. روش داستانی.

[2]. آل عمران/72.

[3]. مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج 3، ص 169.

[4]. مثیر الاحزان، ص 25.

[5]. تحف العقول عن آل الرسول (ص)، ص 245.

[6]. تحف العقول عن آل الرسول (ص)، ص 239.

[7]. سایت مرکز ملی پاسخگویی به سؤالات دینی، 12/3/1389.

[8]. عیون الحکم و المواعظ (للیثی)، ص 441.

[9]. شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید، ج‏20، ص 311.

[10]. شرح مصباح الشریعة، ترجمه عبد الرزاق گیلانى، ص 252.

[11]. إعلام الورى بأعلام الهدى (ط - القدیمة)، النص، ص 241.

[12]. المناقب، ج 3، ص 215.

[13]. عوالم العلوم و المعارف، ص 596.

[14]. همان، ص 304.

[15]. حماسه حسینی (ع)، ج 1، ص 85 ـ 88.