بسم الله الرحمن الرحیم
جلسات بانوان عاشورایی
ایجاد انگیزه[1]
گاهی در گوشه و کنار شهر، شاهد رفتار خشن و پرخاشگرانه و از طرفی جسورانه برخی از زنان نسبت به شوهرانشان هستیم. زنانی که در حضور دیگران، بیادبانه با شوهران خود سخن میگویند و یا جملات نامناسب به کار میبرند و یا در جایی که همسرانشان حضور ندارند، بنای بدگویی از شوهران خود را میگذارند!
در رصد میدانی این پدیده متوجه میشویم، بانوانی که اینگونه رفتارها از آنان سر میزند؛ عمدتاً کسانی هستند که به لحاظ مذهبی مقید نبوده و وضعیت مناسبی ندارند.
این وضعیت سؤال زیر را به ذهن میآورد:
چرا چنین رفتارهایی بیشتر از خانمهای غیرمذهبی و یا بی توجه به دین، سر میزند؟ چرا برخی از خانمهایی که حجاب خود را حفظ نمیکنند در رفتار، با حالت طلبکارانه و تحکمی حرف میزنند، در حالی که خانمهای مذهبی به طور معمول، اینگونه نیستند؟
عدهای در جواب میگویند: چنین رفتاری نتیجه آن است که سطح فرهنگ زنی که تفکر آزادی دارد، بالاتر از زنی است که در بند حجاب است. چنین زنانی که تفکری باز و آزاد دارند، هرگز به شوهرانشان اجازه نمیدهند تا در حق آنان ظلم کنند و حتی بخواهد تسلط بر آنان داشته باشند. علاوه بر آن، زنی که متعلق به جامعه باشد و همپای مرد در جامعه حضور یابد، اگر بخواهد زندگی آزاد و رو به رشدی داشته باشد، ناچار از این است که در برخورد با شوهر خود تمرین نماید تا بتواند حقوق خود را از جامعه بگیرد.
در مقابل این دیدگاه، نگاه دیگری وجود دارد که میگوید: اینکه زنان با حجاب معمولاً در ارتباط با همسر خود آرامترند و از ایجاد تنش در مسیر زندگی پرهیز میکنند، به دلیل آن است که چنین زنانی در زندگی مراتب «اطاعتپذیری» را رعایت نمودهاند. این زنان در زندگی عبادی خود، هر روز پنج وعده خدا را اطاعت کرده و حتی در شرایطی که ممکن است، از نامحرم به دور باشند، تمرین حجاب نمودهاند. چنین زنانی با دینداری و حجابشان از کودکی روحیه اطاعتپذیری و صبر و شکیبایی را تمرین کردهاند.
به راستی زنانی که از همان ابتدای سن تکلیف، سنگینی بار چادر را برای اطاعت از امر خدا و احترام به هنجار جامعه اسلامی رعایت میکنند و بانوانی که روزی پنج مرتبه نماز به جا آورده و یا سی روز در سال را از خوردن و آشامیدن پرهیز میکنند، چنین افرادی در برخورد با سایر مردم همیشه با صبر و شکیبایی و تواضع برخورد مینمایند، چه رسد به شوهری که بر اساس مبانی دینی و حکم صریح الهی، اطاعتپذیری زن از او خواسته شده است.
اما زنی که در یک جامعه اسلامی و چهبسا در خانوادهای مسلمان، بزرگ شده و از همان ابتدا با ترک حجابش که دستور خداوند کریم است، ناسازگاری خود را به اوج رسانده و علیه هنجار جامعه فعالیت میکند و در مراتب بدتر نماز و سایر احکام را به جا نمیآورد، روحیه اطاعتپذیری را در خود خفه نموده و چنان جسارتی پیدا میکند که در مقابل هر حرفی که خلاف سلیقه و پسندش باشد، میایستد. آری زنی که به گذشت و صبوری، عادت نکند، همواره با همسر و با سایر افراد جامعه سر ناسازگاری دارد و این میتواند یکی از دلایل مهم افزایش آمار طلاق و نیز سایر ناهنجاریهای جامعه باشد و باید گفت:
کسی که اطاعت از خدا نکند اطاعت از خلق که جای خود دارد
متن و محتوا
ولایتپذیری یکی از نشانههای افراد با ایمان و رمز سعادت دنیوی و اخروی انسان است. ولایتپذیری مراتب متعددی دارد که در ذیل به برخی از آنها اشاره میشود:
مراتب ولایتپذیری
1. ولایتپذیری از خداوند متعال
پذیرش ولایت الهی یعنی اطاعت محض از خدا و انجام دستورات دینی او. چنین عملی انسان را در دژ محکم الهی وارد میسازد و این بهترین پناهگاه در برابر دشمن همیشگی یعنی شیطان رجیم و احزاب اوست.
اگر بنا باشد کربلا و جریان عاشورا را در یک کلمه جمع کنیم، شاید کلمهای بهتر و جامعتر از بندگی نباشد و بندگی مهمترین مرتبه اطاعت از خداوند است.
2.ولایتپذیری از پیامبر (ص)
پیامبر (ص) انسان کاملی است که به اذن خداوند از مجموعه هستی برانگیخته شد تا آنچه در ذات خویش دارد به ظهور برساند؛ بنابراین اطاعت از پیامبر (ص) به عنوان فرستاده الهی همان اطاعت از خداوند است[2] و از آنجا که پیامبر (ص) بر مسلمین ولایت دارد و بر همین اساس رهبری جامعه را بر عهده گرفته، سرپیچی از دستورات ایشان، سبب باطل شدن اعمال فرد میگردد، خداوند در این باره میفرماید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ لا تُبْطِلُوا أَعْمالَکُم[3]؛ اى کسانى که ایمان آوردهاید! اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید رسول (خدا) را و اعمال خود را باطل نسازید.»
3.ولایتپذیری از اهلبیت (ع)
خداوند در قرآن کریم میفرماید: «إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ[4]؛ سرپرست و ولىّ شما، تنها خداست و پیامبر او و آنها که ایمان آوردهاند همانها که نماز را برپا مىدارند و در حال رکوع، زکات مىدهند.»
بنا بر تفاسیر شیعه و سنی، این آیه کریمه درباره امام علی (ع) آن هنگام که در نماز در حال رکوع زکات دادند، نازل شده است.[5]
همچنین خداوند حکیم در آیه ۵۹ سوره نساء، بعد از درخواست اطاعت از خود و بر اطاعت از پیامبر «اولی الامر» تأکید نموده است؛ و در این آیه اطاعت از اولی الامر به منزله اطاعت از رسول خدا (ص) معرفی شده، بدون اینکه قید و یا شرطی برای اطاعت از آنها در آیه ذکر شده باشد و به عصمت آنها شهادت داده شده است.[6]
رسول خدا (ص) میفرماید: «وَ الَّذِی نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِیَدِهِ لَوْ أَنَّ عَبْداً جَاءَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ بِعَمَلِ سَبْعِینَ نَبِیّاً مَا قَبِلَ اللَّهُ ذَلِکَ مِنْهُ حَتَّى یَلْقَاهُ بِوَلَایَتِی وَ وَلَایَةِ أَهْلِ بَیْتِی[7]؛ قسم به آنکس که جان محمد (ص) در دست اوست، اگر بندهای در روز قیامت عمل هفتاد پیغمبر را بیاورد خداوند از او نپذیرد تا خدا را به ولایت من و اهلبیتم (ع) دیدار کند.»
مسئله اطاعت از ولی تنها در حضرت علی (ع) خلاصه نمیشود. طبق تفاسیر مختلف شیعه و برخی سنی، اولی الامر، امامان معصوم (ع) و در غیبت امام زمان (عج) نایب برحق او، ولایت فقیه و در مراتب پایینتر اطاعت از مرد به عنوان همسر و پدر میباشند که اطاعت از آنان در مسیر اطاعت از خدا و رسول (ص) واجب است.[8]
زینب کبرا (س) و دفاع از ولایت
حضرت زینب (س)، بزرگ آموزگار مکتبی است که زن را با پذیرش ولایت الهی و اهلبیت (ع) معرفی میکند. زینب (س) به خوبی میدانست که پس از سیدالشهدا (ع)، بار سنگین ولایت و امامت بر دوش حضرت سجاد (ع) افتاده است. پس او باید زنده بماند تا زمین از حجت خالی نشود؛ بنابراین، مسئولیت حفاظت از جان امام سجاد (ع) را بر دوش خود احساس میکرد. ایشان در چند جا توانست از عهده این مسئولیت خطیر برآید:
اول، هنگام حمله لشکر عمر سعد به خیمهها، آنجا که شمر خواست امام سجاد (ع) را به شهادت برساند، فرمود: «به خدا سوگند، نمیگذارم او را بکشید، مگر اینکه اول مرا بکشید.»
دوم، هنگام عبور اسیران از قتلگاه. هنگامی که امام سجاد (ع)، اجساد شهدای کربلا را دید، کم مانده بود که از شدت غم، روح از بدن نازنینش جدا شود. در این حال، زینب (س) با یادآوری اهداف نهضت عاشورا، وی را دلداری داد تا از آنجا گذشتند.
سوم، در کاخ ابن زیاد، آنجا که آن ملعون دستور داد تا گردن امام سجاد (ع) را بزنند در این هنگام عقیله بنیهاشم، خود را سپر آن حضرت کرده و ابن زیاد ملعون را از تصمیم وقیحانهاش بازداشت.
ولایتپذیری دیگر بانوان کربلا
بر اساس نقلهای تاریخی هنگامی که وهب به میدان رفت و با دشمن جنگید و به فیض شهادت رسید. همسرش بر بالین او نشست. پیکر به خون نشسته او را نزد عمر سعد بردند و سر از تن او جدا کردند. همسر او بار دیگر خود را نزد پیکر مطهر شهید رساند و سر بر سینه او نهاده، گریست. در این هنگام، دشمن با عمود آهنین بر فرق این نوعروس زد و او را به وصال محبوب واقعی و فوز شهادت نائل کرد.
از سوی دیگر، دشمنان سر وهب را برای شکنجه مادر، به سوی آن پیرزن شجاع پرتاب کردند. این مادر صبور و ایثارگر، سر جوانش را بوسید و گفت: «سپاس خداوندی را که با شهادت تو در رکاب امام حسین (ع) مرا رو سپید کرد». سپس سر وهب را به سوی دشمن پرتاب کرد و گفت: «آن سر را که برای دوست دادهایم، بازنمیستانیم.» این حرکت نشاندهنده صفات بارز فراوان است؛ شجاعت، صبر، اخلاص، شهامت، بزرگمنشی، متانت و ... ولی مهمتر از همه منشأ این حرکت است و آن ولایت الهی و ولایت اهل بیت (ع) در زندگی است.
آنگاه این مادر دلیر، ستون خیمه را برداشت و به دشمن حمله کرد و دو نفر از سپاه سیاه سعد را به هلاکت رساند. امام (ع) او را به خیمه برگرداند و برای او دعا کرد و مژده بهشت داد. ام وهب با شادی تمام از امر امام خویش اطاعت کرد و هنگام بازگشت گفت: «خدایا! امید بهشت را از من مگیر.»[9]
نکته قابل توجه این است که حمله به سوی دشمن، با عمود خیمه در مورد مادر عبدالله بن عمر نیز نقل شده است و به نقل تاریخ، حضرت اباعبدالله (ع) او را به سوی خیمهاش بازگرداند. همچنین در مورد مادر عمرو بن جناده[10] نیز گفته شده است که همچون ام وهب، سر فرزند شهیدش را گرفته و به وسیله آن، یکی از سپاهیان عمر سعد را به هلاکت رساند و سپس شمشیری گرفت و با رجزخوانی به میدان رفت، اما امام حسین (ع) با امر ولایی خویش او را به خیمهها بازگرداند.[11]
4. اطاعت و ولایتپذیری از شوهر
بر اساس آموزههای دین، مرد در خانواده بر همسر و فرزندانش ولایت دارد. البته ولایت و قوامیت مردان بر زنان که در آیه ۳۴ سوره بقره، «الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساء» بدان اشاره شده است، به معنای سلطه، زورگویی و اجحاف مردان نسبت به زنان نیست، بلکه همانگونه که لغت شناسان و بیشتر مفسران گفتهاند، واژه «قوام» به معنای سرپرستی، کارپردازی و نگهبانی است.
امام باقر (ع) فرمود: «زنى نزد پیامبر (ص) آمد و گفت: اى رسول خدا! حق شوهر بر زن چیست؟
پیامبر (ص) در پاسخ فرمودند: اینکه از شوهر فرمان برد و از وى نافرمانى نکند و از خانه شوهر چیزى جز با اجازه او صدقه ندهد و روزه مستحبى جز با اجازه شوهر نگیرد و ....»[12]
از آنجا که خانواده یک واحد کوچک اجتماعی است، طبیعی است که مانند یک اجتماع بزرگ رهبری و سرپرستی واحدی را بطلبد و در حقیقت مرد برای زن و خانواده خود حکم تکیهگاه و مأمن و رفع کننده نگرانیها را دارد و به لحاظ خصوصیاتی که در مردان وجود دارد، نظیر؛ غلبه قدرت تفکر مرد بر نیروی عاطفه و احساسات او، داشتن بنیه و نیروی جسمی بیشتر در جهت دفاع از حریم خانواده، تعهد مالی در برابر زن و فرزندان نسبت به پرداخت هزینههای زندگی، از این رو، مسئولیت سرپرستی خانواده به عهده مرد گذاشته شده و زن و فرزندان باید از مرد به عنوان ولایتی که بر خانواده دارد، اطاعت نماید؛ مگر اینکه امر به کار منافی با فرمان الهی نماید که در این صورت اطاعت واجب نیست، چهبسا ممکن است حرام هم باشد.
پیامبر اسلام (ص) میفرماید: «لَا تُؤَدِّی الْمَرْأَةُ حَقَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ حَتَّى تُؤَدِّیَ حَقَّ زَوْجِهَا[13]؛ زن تا حق شوهر را ادا نکند، حق خداوند را ادا نکرده است.»
اطاعت زن از شوهر مصداق اطاعت از الله است و شوهر و اطاعت از او، در این میان موضوعیت ندارد؛ بلکه اطاعت از خداست که موضوعیت دارد. البته ممکن است انجام وظیفه (اطاعتپذیری) مستلزم پذیرش رنج و زحمت باشد؛ اما این رنج و زحمت به دارویی میماند که خوشمزه و خوشایند نیست، ولی شفابخش میباشد و انسان عاقل آن را با علاقه و رغبت میخورد و میآشامد.[14]
برای طی مسیر بندگی، راهی جز اطاعت وجود ندارد. از این رو حضرت علی (ع) میفرماید: «وای بر زنی که شوهرش را ناراحت کند و خوشا به حال زنی که شوهرش از او راضی باشد»[15]
امام صادق (ع) فرمود: «در عهد رسول خدا (ص) مردى از انصار براى کارى به مسافرت رفت و به همسرش اکیداً سفارش کرد که تا بازگشت وى از خانه خارج نشود. در این بین، پدر آن زن مریض شد و زن کسى را نزد پیامبر (ص) فرستاد تا به حضرت بگوید: همسر من به سفر رفته است و از من خواسته تا بازگشت او از خانه بیرون نیایم و اکنون پدرم بیمار شده، آیا اجازه میدهید تا از او عیادت کنم؟
رسول خدا (ص) در پاسخ فرمودند: خیر، در خانهات بمان و از شوهرت اطاعت کن.
بعد از آن، حال پدرش بدتر شد و زن براى بار دوم کسى را نزد پیامبر (ص) فرستاد و از او اجازه عیادت از پدر را خواست. آن حضرت پاسخ داد: در خانهات بمان و از شوهرت پیروى کن. تا اینکه پدرش از دنیا رفت و براى بار سوم کسی را نزد پیامبر (ص) فرستاد و گفت: اکنون که پدرم فوت نموده، به من اجازه میدهید تا بر او نماز گزارم؟ پیامبر (ص) پاسخ داد: نه، در خانهات بمان و از شوهرت پیروى کن. پس از به خاکسپارى آن مرد، پیامبر (ص) کسى را نزد آن زن فرستاد و به او بشارت داد: به راستى خداوند، به دلیل اطاعت از شوهر، گناهان تو و پدرت را بخشید.»[16]
گریز و روضه
هنگامی که حضرت ابراهیم (ع) خواست اسماعیل را برای قربانی به همراه خود ببرد، به مادر او هاجر، فرمود: فرزندت را زینت کن که او را به میهمانی دوست برم.
پس از آنکه او را برد و با خطاب «وَ فَدَیْناهُ بِذِبْحٍ عَظیم[17]؛ او را به ذبحی بزرگ باز خریدیم» او را از ذبح شدن نگهداری نمود، اسماعیل را به نزد مادرش بر گردانید. هنگامی که هاجر چشمش به گلوی فرزند که از اثر کارد قرمز شده بود افتاد، بی اختیار غش کرد و بر زمین افتاد.[18]
و بنا بر روایتی، بیش از سه روز زنده نماند، با اینکه اسماعیلش هنوز سالم و زنده بود.[19]
اما تفاوت از کجا تا به کجاست.
حضرت زینب (س) لباس نو بر تن عون و محمد کرد به چشمانشان سرمه کشید و خدمت برادر رسید:
الا ای آسمان عشق بنگر اختر خود را بلاگردان اصغر کن دو طفل خواهر خود را
بیا و بر مگردان این کفنپوشان زینب را که نزد فاطمه بالا بگیرد او سر خود را
هر طوری بود ابی عبدالله (ع) را راضی کرد. به میدان رفتند و جنگ نمایانی کردند تا اینکه به شهادت رسیدند؛ اما نکته جانسوز این ماجرا آن است که وقتی ابیعبدالله (ع) بدنهای نازنین فرزندان زینب کبرا (س) را به سمت خیمهها آورد، هرچه انتظار کشید، زینب کبرا به استقبال نیامد. آه خدا! بیبی در خیمه زانوهایش را بغل گرفته بود و فقط میگفت: خدایا! حسینم را کمک کن، بچههای من فدای یک تار موی حسین.
لذا وقتی به مدینه برگشت، عبدالله سؤال کرد: زینب! شنیدهام وقتی دو تا بچههایم به شهادت رسیدند، از خیمه بیرون نیامدی، چرا؟ گفت: عبدالله! هدیه من خیلی نا قابل بود، چیزی نبود در محضر حسین. بعضیها هم میگویند: گفت: عبدالله! ترسیدم، چشمم به چشم برادرم بیفتد و او خجالت بکشد! اما درستش این است؛ یعنی من خجالتزده حسینم، ای کاش صد تا پسر داشتم یکجا همه را قربان حسین میکردم.
اما بیبی زینب (س) دو جا از خیمهها بیرون آمد و خود را روی بدن دو شهید انداخت، یکمرتبه آنجا بود که علیاکبر روی زمین افتاد، سراسیمه از خیمهها بیرون دوید و فریاد مىکشید: «واحَبِیباه، یَابْنَ أُخَیَّاه؛ ای پسر برادرم» «وَ جَاءَتْ فَأَکَبَّتْ عَلَیْهِ[20]؛ پس با عجله آمد و خود را روى پیکر علیاکبر انداخت.»
مرتبه دوم آنجا بود که از خیمه بیرون آمد و خود را روی بدن پارهپاره حسینش انداخت. راوی میگوید: «فَوَ اللَّهِ لَا أَنْسَى زَیْنَبَ بِنْتَ عَلِیٍ ع تَنْدُبُ الْحُسَیْنَ ع وَ تُنَادِی بِصَوْتٍ حَزِینٍ وَ قَلْبٍ کَئِیبٍ یَا مُحَمَّدَاهْ صَلَّى عَلَیْکَ مَلَائِکَةُ السَّمَاءِ هَذَا الْحُسَیْنُ مُرَمَّلٌ بِالدِّمَاءِ مُقَطَّعُ الْأَعْضَاء ... مَسْلُوبُ الْعِمَامَةِ وَ الرِّدَاء[21]؛ سوگند به خدا زینب دختر على (ع) را فراموش نمىکنم که با آهى جانکاه براى حسین (ع) مىگریست و با صداى اندوهبار، و قلبى پر درد صدا میزد: فریاد اى محمد! دخترانت را اسیر کردهاند، فرزندانت کشته شدهاند و باد صبا بر بدنشان میوزد، این حسین توست که سرش را از پشت گردنش جدا نمودهاند، ... عمامه و لباسش را به یغما بردهاند.»
این کشته فتاده به هامون حسین توست وین صید دست و پا زده در خون حسین توست
این ماهی فتاده به دریای خون که هست زخم از ستاره بر تنش افزون حسین توست[22]
[2]. تفسیر المنار، ج ۴، ص ۴۲۸.
[5]. تفسیر مجمعالبیان، ج ۳، ص ۲۰۹.
[6]. انوار درخشان، ج ۴، ص ۹۲.
[8]. تفسیر مجمعالبیان، ج ۳، ص ۶۴.
[9]. ریاحین الشریعه، ج 3، ص 300.
[10]. مناقب ابن شهرآشوب، ج 4، ص 105
[11]. زندگانی سیدالشهدا (ع)، ج 2، ص 124.
[12]. الکافی، ج5، ص 506 و 507.
[13]. مکارم الاخلاق، ص 215.
[14]. آیینه ازدواج و روابط همسران، (سید ضیاءالدین صدری)، ص 190.
[15]. وسایل الشیعه، ج 20، ص 213.
[16]. الکافی، ج 5، ص 513.
[18]. خصائص الزینبیه (س)، ص 227.
[19]. گنجینه معارف، ج 2، ص 1003.
[20]. مثیر الاحزان، ص 69.
[21]. اللهوف على قتلى الطفوف، ترجمه فهرى، ص 133.