به گزارش سرویس مسجدپژوه پایگاه تخصصی مسجد؛ علی رغم عقیده دیرینۀ یهود، تقدیر الهی قابل تغییر دگرگونی است، و چه بسا اعمالی مانند دعا و صدقه، و نیکی به مردم، سبب می شود که یک قسمت از مقدرات ما، تغییر و دگرگونی پیدا کند، و این تغییر نیز، به حکم و تقدیر الهی صورت می پذیرد. همان خدائی که تقدیر نخستین را نوشته است این را نیز مقدر نموده است که هرگاه رو به سوی او آوریم و دعاء کنیم و یا در کار نیکی، پیشقدم گردیم سرنوشت ما دگرگونی پیدا کرده و سرنوشت دیگری جانشین سرنوشت نخستین گردد.
خداوند در سوره مائده میفرماید:
﴿و قالت الیهود ید اللّه مغلولة﴾: [1]
«ملت یهود می گویند: دستهای خدا بسته است» می گویند: این آیه ناظر به بیان عقاید یهود، درباره عدم تغییر تقدیر الهی است و آنان معتقدند که در موضوع سرنوشت، هیچ نوع تغییر و تبدیل راه پیدا نمی کند. زیرا خداوند پس از آفریدن جهان، مقدرات هر موجودی را با قطعیت کامل، معین نموده است، و اثر مستقیم قطعیت تقدیر، این است که رشته مقدرات از دست او خارج گردد، و دیگر او قادر به تبدیل و تغییر آن نباشد! [2]
روی این منطق واهی و سست. بسیاری از کارهای خیر و نیک که به عقیده ما، می تواند، در مقدرات ما دگرگونی ایجاد کند، بی نتیجه خواهد بود، زیرا هرگاه تقدیر خداوند قابل تغییر نیست، و تحقق آنچه که روز نخست، تعیین شده است، ضروری و قطعی می باشد، دیگر، چه نیازی به دعا داریم، و صدقه و سائر اعمال نیک، چه سودی به حال ما در تغییر سرنوشت ما خواهد داشت.؟!
قرآن مجید در ذیل همان آیه در رد این منطق سست چنین میفرماید:
﴿بل بداه مبسوطتان ینفق کیف یشاء﴾:
هر دو دست او باز است (یعنی قدرت او محدود نیست) هر نوع بخواهد انفاق می کند، و میتواند، نیازمندی را غنی، و ثروتمندی را نیازمند سازد یعنی محدود ساختن قدرت خداوند، معلول عدم شناسائی قدرت نامتناهی او است.
توضیح اینکه: در علم خدا دو نوع تقدیر وجود دارد:
1- تقدیر قطعی و ضروری که به هیچ وجه قابل تغییر و دگرگونی نیست، یک چنین تقدیر به هیچ عملی مانند دعاء، و اعمال نیک، دگرگونی پیدا نمیکند. زیرا مشیت الهی بر این تعلق گرفته که این کار، به صورت یک امر قطعی انجام گیرد مانند:
الف-هر انسانی از نظر عمر و زندگی محدود است و هیچ فرد انسانی در این جهان زندگی ابدی و جاویدان نخواهد داشت.
ب- جهان ماده، ابدی و پیوسته نیست، و روزی فرا می رسد که منظومه شمسی ما خاموش میگردد.
ج- مشرکان و بت پرستان وارد دوزخ خواهند شد و گروه مطیع و فرمانبردار، اهل سعادت و بهشت خواهند بود.
این دسته از مقدورات کلی، به هیچ نحو، قابل تغییر نیست و دعاء و سائر عوامل تغییردهنده، نمی- توانند در آنها دگرگونی ایجاد کنند. و لذا- یکی از شرائط استجابت دعاء این است که به امر محالی و یا چیزی که برخلاف سنت و مشیت قطعی خداوند است(مانند زندگی ابدی در این جهان ) تعلق نگیرد.
2- آن دسته از مقدوراتی که به فرمان و اذن خدا، قابل تغییر است.
و هردو سرنوشت، سرچشمه واحدی دارند، و هردو مربوط به خداوند است و خدائی که سرنوشت نخستین را معین نموده است در ازل نیز از سر- نوشت دوم غافل نبوده است.
مثلا تقدیر نخستین خداوند درباره فردی این بوده که بیمار شود و بمیرد، ولی این تقدیر بصورت یک سرنوشت صددرصد قطعی نبوده، بلکه مشروط به این بوده است که عمل نیکی را انجام ندهد و یا مؤمن پاکدلی در حق او دعاء نکند، هرگاه یکی از این دو شرط محقق نگردد، سرنوشت قطعیت پیدا میکند، در غیر این صورت، سرنوشت نخستین به سرنوشت دیگری تبدیل میگردد، و بر اثر اعمال نیکی که انجام می دهد، او شایستگی این را پیدا می کند که عمر بیشتر و زندگی گسترده تری پیدا نماید.
آری خداوند از روز نخست می دانست که سرانجام کدام یک از این دو سرنوشت در حق او، حکومت خواهد کرد. مثلا او مشمول دعای پاکدلی خواهد بود، یا عمل خیری انجام خواهد داد، یا نه؟ ولی این علم ازلی و محیط، مانع از آن نخواهد بود، که دو سرنوشت در انتظار او باشد و او با یک عمل انقلابی مانند نیکی به بینوایان و یا بر اثر دعای صاحبدلی، سرنوشت نخستین را دگرگون سازد و سرنوشتی را جایگزین سرنوشت دیگر نماید.
چگونه دعا سرنوشت را تغییر میدهد؟
برخی از ملل جهان مانند یهود و دیگران، بر اثر بی اطلاعی از نحوه تأثیر دعاء در تغییر سرنوشت دچار اشکال شده و هر نوع دعا و توسل را، در دگرگونی مقدرات، بیهوده خوانده اند، و برای اثبات مدعای خود چنین استدلال نموده اند:
«سرنوشت بیماری که پس از دارو و طبیب برای بهبودی او دست بدعاء بلند می کنیم از دو صورت خالی نیست: یا در علم خداوند مقدر است که آن بیمار، بهبودی یابد، در این صورت دعای ما لغو و بیهوده خواهد بود، و یا عکس و ضد آن مقدر می باشد، در- این فرض محال است دعاء سرنوشت او را عوض کند. بلکه او بحکم واقع نمائی علم خداوند، محکوم به مرک می باشد، و هیچ نوع دعاء و داروئی روی او اثر نخواهد گذارد»[3]
ولی این گفتار حاکی از آنست که ایراد کننده از نحوه تأثیر و موقعیت دعا در بهبودی بیمار غفلت ورزیده، و در نتیجه آن را بیهوده یا درخواست امر محال خوانده است، در صورتی که پاسخ آن روشن است و ما همان نخستین قسمت کلام او را انتخاب می کنیم و می گوئیم: مقدر است که بیمار مورد دعا بهبودی یابر، اما نه در هر وضعی و به هر شرطی، بلکه در صورتی که شرائط و علل بهبودی فراهم گردد و یکی از اسبات بهبودی او همان دعا است. بنابراین باید رفت و این جزء از علت و چه بسا خود علت را فراهم آورد، تا معلول آن محقق گردد.
عین این ایراد درباره مراجعه به پزشک و خوردن دارو نیز حکمفرما است زیرا ممکن است گفته شود، که هرگاه مقدر این است که بیمار، بهبودی یابر دیگرچه نیازی به مراجعه به پزشک و خوردن دارو است، و اگر مقدر ضد و خلاف آنست مراجعه به طبیب و خوردن دارو مفید نخواهد بود و پاسخ ما در هردو مورد(دعا و دارو)یکی است و آن اینکه مقدر است که بیمار بهبودی یابد، ولی از مجرای علل و اسباب خود، و یکی از اسباب آن مراجعه به پزشک و خوردن دارو است چنانکه در مواردی یکی از اجزای علل و یا یکی از علل آن توجه بخدا و درخواست شفا از ساحت اقدس او است، در این فرض باید این شرائط و علل را فراهم نمود.
در احادیث اسلامی برای ابطال این شبه بیانات شیوا و مستدلی وارد شده است و از خلال آنها استفاده می شود که منکران تأثیر دعاء و در رأس آنان گروه یهود، این ایراد را در میان مسلمانان صدر اسلام پخش کرده بودند ازاین رو وقتی از پیامبر اسلام در باره تأثیر دعا سؤال می کنند می فرماید: «انها من قدر اللّه» [4] یعنی دعا و درخواست شفای بیمار از خداوند، یکنوع پناه به اسباب و علل، و عمل به تقدیر است، و تقدیر الهی درباره برخی از بیماران این است که از مجرای دعا بهبودی پیدا کنند، در این فرض، دعا کردن و درخواست شفا از خداوند، یک نوع فراهم ساختن اسباب و علل سازنده مطلوب است.
اما صادق(ع) به تأثیر دعا در تغییر سرنوشت، با بیان شیوائی اشاره کرده می فرماید: یکی از اموری که قضای الهی را دگرگون می سازد، دعا است زیرا خدا است که بدعا چنین قدرتی را داده است که بهم زننده تقدیر است، و این حقیقت فلسفی را با جمله زیر بیان کرده است: و ذلک الدعا مکتوب علیه: الذی یرد به القضاء [5]
این دعائی است که فرمان الهی بر آن نوشته شده است، که دگرگون کننده قضای الهی است!، یعنی همان خدائی که تقدیر نخستین را تعیین فرموده این را نیز مقدر کرده که هرگاه فردی و یا اجتماعی رو به سوی خدا آورد. و بر اثر دعا به روح و روان خود پاکی خاصی بخشد و شایستگی رحمت و نعمت بیشتری را پیدا کند، در این صورت تقدیر خود را دگرگون سازد و تقدیر دیگری را جانشین تقدیر نخست نماید.
خلاصه پایه ایراد این است که دعا و هر نوع توسل که موجب پاکی و طهارت روح میگردد، خارج از محیط اسباب و علل اشیاء است در صورتی که در روایات واحادیث اسلامی اصرار بر این است که دعا جزو علل و اسباب وجود حوادث است و بسان علل دیگر، در پیدایش معلول اثر خاصی دارد و باید بسان اسباب دیگر آنرا فراهم ساخت.
علت اینکه دعاء موجب تغییر تقدیر الهی میگردد این است که نزول فیض و رحمت الهی، منوط به لیاقت و شایستگی انسان است و هر فردی به اندازه تقربی که به درگاه الهی پیدا میکند، شایسته لطف و رحمت بیشتری میگردد.
از انجا که دعا و هر نوع عمل صالح حاکی از یک نوع انقلاب معنوی و هیجان روحی است، شخص در پرتو این توجه، قرب و نزدیکی خاصی به مقام ربوبی پیدا میکند، از این نظر، درخواست او پذیرفته شده و دعای او، تقدیری را دگرگون می سازد.
قرآن مجید به این نکته در آیۀزیر اشاره نموده و می فرماید که فقط دعا و درخواست آن گروه به هدف اجابت می رسد که افرادی باایمان و داری عمل نیک باشند چنانکه می فرماید:
﴿و یستجیب الذین آمنوا و عملوا الصالحات و یزید هم من فضله﴾
(سوره شوری آیه 26): «دعای آن دسته مستجاب میگردد که ایمان دارند و عمل صالح انجام میدهند و خداوند از فضل و کرم خود، نعمت خود را در حق آنان افزایش می دهد». و این اثر ایمان و عمل صالح است که به شخص دعا کننده شایستگی خاصی می بخشد و دعای او مستجاب می گردد، و مستحق، تغییر سرنوشت می شود.
از روایاتی که در آداب دعاء وارد شده است این حقیقت نیز بخوبی روشن می گردد.
پی نوشت ها:
[1] سوره مائده آیه 64
[2] بحار الانـوار ج 4 ص 117
[3] المیزان ج 2 ص 145
[4] بحار الانوار ج 5 ص 98
[5] بحار الانوار ج 4 ص 121
منبع : ماهنامه درسهایی از مکتب اسلام، آذر 1351، سال سیزدهم - شماره 11 , سبحانی، جعفر